بچه باید بچگی کنه.
این روزا کنار مهبد چیزهای جالبی میبینم .کارایی که از زمان متین یادم رفته بود.دوست دارم بچگی کردناش رو. بهش اب میدم توی توی لیوان پلاستکیش که بخوره بعد یکم خوردن میریزه روی فرش و خودش با حالت تعجب نگاه میکنه که چه اتفاقی افتاده. موقع سیر خوردن خودش رو قلقلک میده و از این کار لذت میبره وقتایی که کارتون نگاه میکنه با تمام وجودش محوش میشه و باهاش حرف میزنه. وقتی مسواک میزنم مسواک خودش رو میدم بهش و اونم ادای منو در میاره. موقع خودن ناهار اینقدر دستاش رو تکون میده که گاهی دستش میخوره به قاش توی دستم و همش پخش میشه روی زمین. وقتی با زحمت متین آجراش رو میریزه توی سطل با یه حرکت اونارو توی سر خودش خالی میکنه و کلی میخنده. باباش که میاد...