متین متین، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره
مهبدمهبد، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

متین و مهبد

ورژن جدید مهبد

سلما سلما گل پسرا .خوبید عزیزای من. امروز یه  ورژن جدید داریم از مهبد عسلی اگه گفتید....... ............. ............ ......... ........ .... . نمیدونید.؟ اینم عکسش بالاخره کچلش کردیم. دلم نمیخواست ولی مجبور شدم آخه موهای مهبد خان خیلی بد رشد کرده بود.حالا چند هفته بعد خوب میشه یه دست درمیاد. شما بگید آخه این چه کاریه؟؟؟؟؟؟ برای اولین با شما نشسته خوابت برد بس که ورجه وورجه کردی اینم که معلومه با دایی داری کارتون میبینی اینم برنامه هر شب ما که دوست داری پیش بابات بخوابی آخرین عکس شما روز قبل از بی مو شدن. فدات شم که اینقدر ناز خوابی .مثل این که سوال داشتیا؟...
15 خرداد 1393

جامونده ها

سلام گل پسرا امروز براتون از همه جا و همه زمانی خبر دارم .ولی چون هزار ماشالله حافظم خوبه تاریخاشون رو یادم نیست مگه تازه باشن یا خیلی خاص باشن. طبق معمول اول از همه پسر ارشد . جونم واست بگه بالاخره میری کلاس زبان البته از دیروز که شنبه بود 5/11/92 توی همون موسسه خودت کلاس زبان برگزار میشه و شما هم خیلی خوشحالس از این که کنار دوستات هستی. از رفتارات بگم که مثل وقتی ما بچه بودیم از چهارچوب بالا میری برای رسیدن به بارفیکس. و چون ما توی آپارتمان زندگی میکنیم و من نسبت به ساعت های استراحت حساسم .روزی 20 بار ازم میپرسی که مامان الان ظهره من می گم آره و شما هم میگی ای بابا پس کی بعد از ظهر میشه تا بتونم از بارفیکس برم بالا و بپرم. دیروز او...
6 بهمن 1392

برف میاد.....برف نمیاد... ولی باز میاد.....

سلام به رو گلتون خوشگلای من. این چند وقته هم مثل همیشه سرمون با شما گل پسرا گرمه و البته اتفاقات روزمره که باعث میشه کمتر بنویسم .ولی همچنان میام. از آقا پسر گلم متین بگم که هر روز بهتر از روز قبلش میشه .گل پسرم شما هر شب دیگه دندونات رو مسواک میزنی بدون این که من بگم .همچنان دوستات رو که میبینی شیطونیات گل میکنه. صبح و شما منترظ سرویست هستی. هر روز که از کلاس میای اونقدر خسته ای که نمیتونی لباسات رو دربیاری .هر بار که از بیرون برمیگردیم شما میگی:مامان چرا تو زودتر از من لباست رو در میاری.منم هر بار برات از اولش توضیح میدم که بعد از اینکه هر لباسم رو در میارم میذارم سر جاش .ولی دفعه بعد شما دوباره از اول سوال میپرسی. چند وقتیه ...
11 دی 1392

بدو بدو

سلام فرشته کوچولوی خودم .خوبی مامانی ؟ اگه بخوام اینروزا رو توی یک کلمه توصیف کنم باید فقط بگم .( بدو بدو) ایروزا شده فقط دویدن من دنبال شما و فرار کردن شما در حد تیم ملی .   از شکستنات بگم که هر دوتا شیشه شیرت رو شکوندی اونم در حد خاکشیر .همش هم روی قسمت سرامیک خونه .منم مجبور شدم فرش بندازم اون یه تیکه رو. از ساعت 7 صبح که بیدار میشی .مشغول کندوکاو توی خونه هستی .بیشتر از همه هم آشپزخونه و توی کشو های کمدا. هر چیزی رو که ببینی بر میداری و یه نگاه دورو برت میندازی و تا منو می بینی در میری .ای شیطون .گاهی کم میارم .عاشق ماشین حساب بابایی شدی و تا چشم منو دور میبین دستت توی کشو وسایل باباست .یه بار بابا اومد و گفت ماشین حساب...
27 آذر 1392

باز باران باترانه

هوای پاییزی ....چقدر دلگیره .ولی با این حال دوستش دارم. امروز صبح که بیدار شدم و بیرون رو نگاه کردم درختان زرد رنگ نظرم رو جلب کرد .این فصل با تمام دلگیریاش اما خیلی زیبا و قشنگه. وقتایی که بارون میاد آدم دلش میخواد بره زیر بارون و بی خیال از همه مسائل راه بره.چه حس خوبیه. بوی خاک که بلند میشه منو مست میکنه. دلم میخواد یه روز هوا آفتابی بشه و برم و پا بزارم روی برگای رنگارنگی که روی زمین ریخته.و خش خش برگارو با جون و دل گوش کنم. این روزا با این که صبح تا شب هوا گرفتس ولی خیلی لذت میبرم وقتی که بارون رو میبینم و میبینم که زمین نفس میکشه و درختا و گلا سیراب میشن .خدایا نعمتهات رو شکر که اونقدر زیادن که شکر گفتنای ما براشون بس نیست. پسرای گلم...
29 آبان 1392

تطیلی اجباری

سلام گل پسرا حالتون چطوره عزیزای من. متین میدونستی 1 هفته اجباری تعطیل شدی.البته شما خوشحالی که توی خونه میمونی.چون فکر میکنی میتونی همش کامپیوتر بازی کنی. ولی خیالت خام عزیزم. آخه اگه هر روز بازی کنی که خیلی خسته میشی و از همه مهمتر چشمات اذیت میشن و من  مجبورم همچنان با گذاشتن زمان اجازه بازی کردن به شما بدم. راستی نمیخوای دلیل تعطیلیت روبدونی.برات میگم. این روزا هوای خیلی از شهرامون به حالت اضطرار در اومده یعنیاین که آلاینده های ناشی از دود ماشین وکارخونه جات و چیزای صنعتیه دیگه باعث شده هوای شهرا خیلی کثیف و بد بشه واسه همین نفس کشیدن سخت شده .مسئولین هم تصمیم گرفتن که چند روزی رو تعطیلی اعلام کنن تا کسایی که مجبور نیستن کمتر ا...
20 آبان 1392

پسر ارشد

سلام به شاه پسر خودم .به قند عسلم .امروز هم اومدم تا فقط خاص شما بنویسم . اینروزامون با این که یکم با کارای روتین تکراری شده ولی شما از وقتی میای خونه حسابی متنوعش میکنی .حتی گاهی اول صبحمو تغییر اساسی میدی که سرحال سر حال میشم. یکی از نمونه هاش: اومدی منو بیدار کردی اونم با یه بوسه جانانه و بهم میگی مامانی اینجوری که موهات هست خیلی قشنگ شدی .قربون شیرین زبونیات برم من. دیروز به بابات پاستیل نشون دادی ،بابا هم اذیتت میکنه طوری که فکر کنی نمیدونه پاستیل چیه. بهت میگه این که کرم از توی گلدون در اومده.و شما هم خیلی جدی براش توضیح دادی: ببین بابا کرمو که از خاک در اوردن اول کشتش (منظور فعل کشتن) کردن بهد دست و پا و دهنو دماغو چشم...
14 آبان 1392

مادرانه هایم.

صبح وقتی چشم باز میکنم صورت خندون و فوق العاده هیجان زده مهبد رو میبینم که با انرژی وصف نشدنی داره بالا و پایین میپره و منو باباش رو با خودش همراه میکنه.آخ که چه شیرینه .خواب رو از سرم میپرونه حتی اگه دیر خوابیده باشم .از همون اول صبح شروع میشه .خنده ها و گریه ها و نق زدن ها.ولی.... همشو دوستدارم دلم نمیخواد هیچ کجای دیگه میبودم .دوتا کوچولوی نازدارم که با تمام سختی ها وقتی خنده نازشون رو میبینم دنیام بهشت میشه.مهبد که سیر میشه میره سراغ بازی ولی هراز گاهی سرک میکشه تا ببینه که من هستم یا نه.وقتی آهنگی از تلویزیون پخش میشه هر کاری داشته باشم میزارم کنار و با مهبد که بغلمه شروع میکنم به بالا و پایین پریدن بعدش پام درد میگیره ولی بقدری مهبد تو...
6 آبان 1392

فرشته کوچولوی من.

صبحا که هنوز چشمام مست خوابه با صدای نه چندان دلنشین پسرک کوچیکم از خوب بیدار میشم و برای این که زیاد گریه نکنه سریع از رختخواب  میپرم بیرون و خودم رو بهش میرسونم بعد میارم توی تخت کناز خودم یمخوابونمش.اونقدر این لحظه رو دوست دارم که خواب از سرم میپریه میدونید چرا؟چون فرشته معصوم من خودش رو میچسبونه بهم و راحت و آروم میخوابه.خیلی شیرینه .صورتش رو میگم .همه زیباییهای دنیا در برابر هیچ میشن.اونوقت وقتی دوباره خواب میاد به چشمام یهو بلند میشه و با صدای نازش یه اااااااااااااااااااا(با کسره) بلند میگه و منو دوباره سرحال میکنه. بالای تخت عروسکای مورد علاقم رو گذاشتم که تا حالا کسی حق دست زدن بهش رو نداشته ، ولی این آقا کوچولو خیلیراحت اومده و...
6 آبان 1392