متین متین، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره
مهبدمهبد، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

متین و مهبد

بارون بارونه

1391/2/12 16:51
نویسنده : مامان مینا
2,574 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل پسر خودم.خوبی مامانی .چی کارا میکنی .میدونم، شیطونی دیگه..  ......

از چند هفته گذشتت برات بگم .که رفتیم خونه خاله مریم ، خونه مامان جون و بابا جون، بابارضا و عزیز اومدن خونمون،رفتیم خونه آیدین کوچول، تازه این تعطیلی هم رفتیم بیرون با بابارضا وعزیزو خاله مریمو محمدرضا و عمو علیو خاله میترا و عمو مهدی .

بیا ادامه مطلب تا با عکس واست بگم.

این گلای خوشگلو بابایی برام خریده من توی همه گلدونام جا دادم بیستایی میشد. خجالت

رفتیم خونه خاله مریم .منم شما و محمدرضا رو بردم پارک بادی حسابی بازیو شیطونی کردید و اینقدر قشنگ با هم بازی میکردید که حتی مسئول اونجا هم محو شما دوتا شده بود .ماشالله به شیطونیطون که نتونستم عکس درستو حسابی بگیرم. اینم به سختی بود.

 ایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بابا نمیشه عکس گذاشت .3 بار آپلود کردم ولی فایده نداشت .بعدا بقیشو واست میذارم.

تا خراب نشده چند تا عکس دیگه بذارم.ایجا یه جایی به اسم اخترآباد اولش میخواستیم بریم دشت شقایق ولی چون فهمیدیم زوده منصرف شدیم و اومدیم اینجا .خیلی خوب بود .جای همه دوستانم خالی.

اینتصویر رو که میبینید .ما منتظر بودمی بقیه بیان شما خونه خرابه هارو میدیدی میگفتی مامان اینا چیه من گفتم خرابه خونه. شما هم خواستی دست بزنی بهش .بابارضا هم لطف کردو شما رو تا اونجا برد.

وقتی که رسیدیم هنوز ننشسته شما و محمدرضا توپ بازیتون شروع شد و کمک کم رسید به بازی با کامیون

و تبدیل شد به کامیون سواری چون یه شیب داشت اونجا که حسابی میشد سر خورد شما هم استفاده کردید شدید.

دوتا وروجکای من که وقتی ازشون خواستم عکس بگیرم حسابی شکلک برام درآوردن. از شیطونا

توی همین اوضاع و احوال بودیم که یکدفعه صداهای مهیبی به گوشمون رسید و پشت بند اون برق وبرقی بود که میزد( به گفته شما البته) و اسمون اینشکلی شد.

 وچند ثانیه بعد باران بهاری شروع شد و همه رو کلی خوشحال کرد .البته به غیر از شما

چون شما دوست نداشتی خیس بشی و همش میگفتی مامان: موهام داره خیس میشه .خوشم نمیاد

 

 صدای رعد وبرقا اینقدر زیاد بود که شما خیلیییییی ترسیدی و اومدی پیشم اینم اون نگاه مظلومت که یعنی مامانی منو یه جا قایم کن از برقو برق میترسدم.

با این که سوییشرتت رو تنت کردم ولی بازم خوشت نمیومد زیر بارون باشی.

دیگه خیلی شدت بارون زیاد شد و باد هم بود ببینید روی شیشه چجوری شده. ما که در حال جمع کردن وسایل بودمی به کارمون سرعت دادیم.و اومدیم توی ماشین.

خیلی بارون خوشگلی بود این عکسو گرفتم برای دوستای عزیزم تا ببینندو مثل خودم لذت ببرن.

توی ماشین بودیم که دیدم شما اون پشت داری یه کارایی میکنی .و بعله شما داشتی میخوردی. چی؟؟؟ نون خالی .آخه موقع ناهار اینقده مشغول شیطونی بودی هر چی گفتم نیومدی ناهار بخوری .واسه همین از شدت گرسنگی رو اوردی به نون خالی .بعدشم یه دل سیر خوابیدی

 

 

 

 

_ دیگه بطور کامل لباساتو خودت میپوشی و در میاری .بلوز، شلوار، جوراب، کفش .وقتی هم که موفق میشی از پوشیدن لباسی خیلی شاد و سرمست میخندی .

_عاشق تخمه خوردن شدی و من باید برای شما تخمه رو اماده کنم تا خودت یهویی با پوست نذاری توی دهنت.

_اونقدر بزرگ شدی که تختت رو از نوزادی در آوردیم و شدی نوجوان و این شده دردسر چون شبا که بترسی زودی میا و میگی مامان بیا توی تختم با هم بخوابیم آخه ئدیگه بزرگ شده و جا میشیم دوتایی.

_دیگه مهدرو دوست نداری و اصلا نمیخوای بری .من نمی برمت .

_در تاریخ 9/2/91 برای اولین بار بدون مامان برای بیست دقیقه رفتی جلوی در با چند تا دوست جدید بازی کردی والبته من مراقبت بودم. اینقدر تنهایی بازی کردی که اولش نمیتونستی باهاشون بازی کنی و کلی ناراحت شدی ولی چون دوستای خوبو فهمیده ای داشتی تونستی بازی کنی باهاشون ولی زود خسته شدی و اومدی بالا.

_اسباب بازی هاتو میاری جلو و میگی بیا با ه بازی کنیم .مهره چینت رو خیلی خوب یاد گرفتی و تمام شکلا و رنگها رو بلد شدی .

امروز رفتی بعد مدتها با رنگ انگشتیت توی حموم بازی کردی و اخر سری خودتم شستیشون و اومدی بیرون.

عکسای خودت رو که نگاه میکنی سعی میکنی ادای اون عکسارو در بیاری.

غلغلک بازی رو خیلی دوست داری و همش میای ومیگی مامان (گلگیلتم) بده.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان امیرعلی
12 اردیبهشت 91 17:18
آخی.مینا جون چطوری خوبی؟خوشحالی نه؟رفتی سونو عزیزم؟
چه بارون قشنگی .چه جای با صفایی.
راسی ماشینامونم مثه همهها.رنگشم همینطور


آره عزیزم.رفتم .
وایییییییییییییییییی چه باحال .
نرگسی
12 اردیبهشت 91 18:47
همیشه به گردش عزیزم .. عکسای خوشگلی گرفته بودی .. دست بابایی هم درد نکنه واسه گلا .. از نی نی چیزی ننوشتی ؟



مرسی گلم.
نی نی یه وبلاگ واسه خودش داره که مطالبش رواونجا مینویسم.
مامان مهراد
13 اردیبهشت 91 22:17
سلام خوبی نی نی خوبه متین گل پسر ما خوبه ممنون که به من سر میزنی


سلام دوستم .مرسی ماخوبیم.