متین متین، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره
مهبدمهبد، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره

متین و مهبد

کارای جدید

1391/9/7 18:03
نویسنده : مامان مینا
1,862 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام عشق من.اومد با چند تا مطلب جدید.

یه روز که با هم توی خونه بودیم و حسابی حوصله شما سر رفته بود تصمیم گرفتم بران خونه درست کنم با پتو .شما خیلی استقبال کردی و بعدش با هم کلی مهمون بازی کردیم و من هم برای شما چند تا خوراکی کوچولو گذاشتم که مثلا وقتی من میام خونتون مهمونی ازم پذیرایی کنی.خیلی خوشحال بودی و مهمون بازیمون 4 ساعت طول کشید و هی من میومدم خونتون .

امروز داشتم خاطرات یسنا خانم یکی از دوستای وبلاگیتو نگاه میکردم دیدم با مامان گلش کاردستی درست کردن .شما هم که کنارم بودی بعد کلی سوال که اینا دارن چی کار میکنن و چی درست کردن ، ازم خواستی که با هم کاردستی درست کنیم .منم قبول کردم و شما گفتی میخوام شیر بشم .کاردستی یسنا جون رو یادت بود .و منم طبق معمول گفتم چشم و با هم درستش کردیم .خیلی لذت بردی .اینم مراحل کار.قربونت برم که با چه دقتی دایره ای رو که کشیده بودم بریدی و چقدددددددر هم پیشرفت کرده بودی توی کار بریدن .خیلی صاف بریدی. عالی بود عالی.

اینم مرحله نهایی.

 

از هنرنمایی شما که بگذریم میرسیم به هنر مامان. بالاخره ژله رنگین کمان درست کردم و خداروشکر خوب شد و خیلی هم از دیدنش و خوردنش لذت بردم.

از قبل تاسوعاو عاشورا شما کمی علائم سرماخوردگی داشتی که من خونه نگهت داشتم تا کاملا خوب بشی .خدارو شکر الان خیلی خوبی ولی من از شما سرمارو گرفتم و چقدر هم بد سرما خوردم .

نا نداشتم دیگه، آبی بود که از چشم و بینیم میومد.دارو هم که نمیتونم بخورم .به بخور و داروهای گیاهی متوسل شدم و خدایی خیلی خوب بود .شما هم پا بپای من بخور میدادی و داروها رو بدون نق زدن میخوردی که باعث شد کاملا خوب بشی و من هم الان بهتر شدم .

روز تاسوعا با بابایی رفتید هیئت و من خونه موندم چون نمیتونستم جایی برم. واسه همین عکسی ازت ندارم .شما هم رفتی پیش عمه و شب بابا آوردت خونه و چون دیدم هوا سرد تر شده گفتم دیگه نری بهتره که تازه خب شده بودی.قبل این که بیای خونه با باباییی رفتی پیش آوئینا خوشگل چون شنیده بودی که طبل داره و از گفته های بابا حسابی با هم بازی کردید و یه بار هم دعواتون شده بود .......

چند پیشرفت جدید:


شبا دیگه منو بیدار نمیکنی که با هم بریم دستشویی و خودت بدون ترس میری دستشویی و تندی میری توی تختت و میخوابی .قربونت برم.

دیگه خودت کاملا ندونات رو مسواک میزنی.

میدونی که وقتی نمیای توی خونه باید در رو از داخل قفل کنی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان هدیه
7 آذر 91 20:27
سلام افرین به این مادر وپسر هنرمند و با ذوق و سلیقه


قربونت برم.
الهه مامان یسنا
7 آذر 91 22:42
سلام عزیزمممم. چه خوب که این روزها رو با متین خوب میگذرونی . خوشحال شدم که کاردستی یسنا به درد شما خورد. شیر شما خیلی خوشگل تر شده ها. یه چیز دیگه نمیگی عکس اون ژله رو میذاری آدم هوس میکنه.


سلام عزیزم. قربونت برم ولی به نظر خودم شیر کوچولو شما خوشگل تربود.
شرمنده اگه پیش هم بودیم حتما تقدیم میکردم.
نرگسی
7 آذر 91 23:18
ای جونم مامان مهربوووووووووووووون .. خوش به حال گل پسرا .. چه شیر خوشگلی درست کردین .. وااااااای مامانی چه ژله ی خوشگلی .. خداروشکر که حالتون خوبه عزیزم .. قربون متین عزیـــــــــز .. دیگه چیزی نمونده دیگه مامان مینای گل .. ایشالله به سلامتی .. مامان مینا یادت نره منو دعا کنی ها خووووووووب ؟ حتمااا حتما .. عزیزمممممممممممممممممم


قربونت برم.محتاجم به دعا.ایشالله نوبت شما.با یه نی نی خوشگل.
مامان علی مرتضی
10 آذر 91 17:13
سلام مینا جان خوبین؟چ خبر؟چ بازی خوبی؟منم مهمون
شیرو هم ک خیلی قشنگ درست کردید کاردستیه خوبی بود آفرین مامان با این اوضاعت خوب ب پسری میرسی،ژله هم ک عالی بود حتما ازت دستورشو میگیرم تا فارغ نشدی وقت داشتی برام دستورشو بفرست ،خیلی خوبه ک پسری بزرگ شده وبدون ترس میره دستشویی آفرین متین جان


سلام عزیزم.ممنون ما خوبیم.
بفرمایید قدمتون روی چشم.
دستورشو پیدا کردم که از کجا گرفتم برات آدرس وبش رو میذارم.
مامان امیرعلی جیگر
11 آذر 91 13:18
به به مامان وپسر چه کارا میکننا.
بابا دست مریزاد زدی تو کاره کاردستیا.

متین چه خوب برش زده مقواهارو.ایول

خدا رو شکر که زود خوب شدی.

پیشرفتاتم که حرف ندارن


آره دیگه فعلا دور کاردستیه
مامان سونیا
13 آذر 91 18:54
به به مادر وپسر هنرمند عجب شیری من رو نخوری ها خیلی واقعی شده شیره


مرسی خاله جون.