واکسن 2 ماهگی مهبد
سلام به گل پسرای مامان ......
آخیش چه خوب شدا حالا میتونم به هر دوتاتون سلام کنم.
خوبید گلای من.چه خبرا الان بهتون خوش میگذره.
عزیزای گلم جونم واستون بگه .که امروز 21/11/91 هستش که دارم براتونمی نویسم .صبح با شما پسرای گل رفتیم که واکس مهبد رو بزنیم. آخه آقا پسر 2 ماهش شده .قربونش برم .بزرگتر شده .خندون تر شده .مثل متین خان جیگر طلا شده .یادش بخیر انگار همین دیروز بود که متین رو میبردم برای واکسن دو ماهگیش .هر دوتاتون خیلی گریه کردید. مهبد رو که نگو اینقدر گریه کرد که حد نداشت. خدا رو شکر که متین پیشش بود و میتونست کمکش کنه که آروم بشه.وبهش شیشه شیرش رو داد که بخوره .من توی این فرصت لباس مهبد رو تنش کردم. راستی قدو وزن مهبد رو هم گرفتیم. خدا رو شکر بازم همه چیز خوبه .
دیوار به دیوار مرکز بهداشت یه فرهنگسرا باز شده .وقتی ما اومدیم بیرون .خواستم که متین رو توی کتابخونه ثبت نام کنم تا بتونه کتاب های جدید بخونه که فهمیدیم جشنی به مناسبت 22 بهمن برپا شده ما هم رفتیم و کلی با بچه ها جیغ و دست و هورا کشیدیم. مهبد هم محو تماشای اجرا کننده ها شده بود .اینقدر دقت کرده بود کگه یکی از مسئولین برگذاری وقتی توجه مهبد رو دید چون تنها نوزاد اونجا بود .ازم خواست تا اجازه بدم که فیلمش رو بگیره و دوربین رو روی مهبد زوم کرد و روی صفحه بزرگ پشت سر اجرا کننده ها پخش کرد و متین که نمیدونست یهویی کلی ذوق زده شد و کلی خوشحالی کرد . بعد یه مدت دیگه مهبد خوابید و متین خسته شد و ماهم اومدیم بیرون و راهی خونه شدیم.
مهبد اولش خوب بود ولی بعد 1 ساعت دردش شروع شد و دیگه آروم نمیشد .حتی شیر هم نمیخورد .اینقدر که بی رمق شده بود منم که دیدم اینجوری نمیشه شیرم رو دوشیدم و با قطره چکون بهش دادم که تونست یکم بخوره.الهی دورت بگردم پسرم که همش گریه میکردی و آروم نمیگرفتی منم کل خونه هی راه میبردمت تا شاد کمی از گریه کردن دست بکشی ولی خوب تا زمانش سپری نشد شما آروم نشدی. حالا هم بهتری ولی گاهی یادت می افته و گریه میکنی .این روزا هم میگذره ....مهم اینه که سالم باشی. عشقای من دوستتون دارم یه عالمه.....
توی سالن فرهنگسرا.
اینم کادوی جدید مهبد .دختر دایی بابا براش آورده ( مریم خانم)