متین متین، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره
مهبدمهبد، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

متین و مهبد

مریضی دوباره متین

1391/12/3 12:21
نویسنده : مامان مینا
1,432 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

سلام به گل پسرای خودم خوبید ؟ دردو بلاتون بخوره توی سر من .هیچ وقت مریضیتون رو نبینم. ایشالله همیشه تنتون سالم باشه.بازم نتونستم چند روزی بیام.اگه حالم بده .دایی عزیزم به رحمت خدا رفت دیروز بود راستی دیروز چندم بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟آهان.2 /91/12 چه روز بدی .باتلخی شروع شد و هنوز ادامه داره.دایی بزرگم که خیلی دوستش داشتم رفت .سرطان معده داشت و 1 سالی یا شایدم بیشتر در جنگ با این مریضی وحشتناک بود که دست آخر هم خدا بردش. همین الان دلم براش تنگ شد.چقدر دیروز براش گریه کردم .البته نصفش یواشکی .چون جلوی شما متین خان که نمیشد گریه کرد اونوقت سوال پیچم میکردی و منم نمیتونستم بهت جواب بدم یه بار که پرسیدی گفتم:چیزی رفته توی چشمم.دیگه مجبور شدم تو تنهایی گریه کنم.امروزم که تشعیع جنازه داییم بخاطر سرماخوردگی شدید شما متین خان نتونستم برم کسی هم نبود که شما رو بهش بسپرم .خودم پیش شمام و دلم بهشت زهراست .خدایا داییم رو به خودت سپردم .میدونم که جاش خوب و الان دیگه درد نمیکشه .روحش شاد .خداحافظ دایی..................................

آخرین عکس از دایی عزیزم وقتی هنوز سالم بود.

اگه بیشتر درموردش بنویسم دیگه خیلی سخت میشهو اشکم هم امون نمیده.

از مریضی شما بگم که تبت از دیروز شروع شد .اول کم بود ولی بعدش با بیحالی شما زیادتر شد.رفت روی 38 درجه .پاشویه هم فایده نداشت .رگای چشمت هم قرمز شده بود و کلا خودت هم قرمز بودی که باعث شد دیشب ببریمت دکتر .گلوت چرک کرده بود و همینطور سینوزیتت اود کرده بود.شربت سرفه، ایبوبروفن،آموکسی سیلین اونم دوتا شیشه .چه شود و البته قطره بینی.دیشبم هر کاری میکردیم تبت از 37 پایین تر نمیومد .منو بابا نوبتی پاشویت میکردیم یه کم که تبت پایین میومد .بعد نیم ساعت دوباره میرفت بالا.امروز هم همین طور بودی .ولی الان خیلی بهتری.اما هنوزم دمای بدنت زیاد .قربونت برم که توی همون حال مریضی حرفای قشنگ قشنگ به من میزدی. نصف شبی میگفتی مامان چقدر دستبندت قشنگه .موهات خیلی خوشگل، و از این حرفا .هر چیزی هم که میگفتیم گوش میدادی.قربون مظلومیتت برم.من طاقت مریضی شماها رو ندارم .خدا کنه مهبد نگیره.

 حالا دلیل درست کردن .وبلاگ.

اسفند 89 بود که خونه دوستم سمانه جون مامان آوینا گل بودم که دیدم که مطلبی رو مینویسه و بهم در مورد وبلاگ گفت و گفتش که خیلی خوبه .من هم وقتی اومدم خونه رفتم سراغ اینترنت و سریع یه وبلاگ درست کردم.سه شنبه ،دهم بود و شما 2 سال و 8 ماهت بود و من که همیشه دوست داشتم یه جوری خاطرات رو داشته باشم خوشحال بودم از این که جایی رو پیدا کردم برای ثبت کردنش و دیگه نیاز نبود توی دفتر های زیادی بنویسم تازه خوبی نی نی وبلاگ هم این بود که میشه عکسهات رو بذارم و این خیلی خیلی عالی بود برای من.و من تصمیم گرفتم لحظات مهم زندگیت رو برات ثبت کنم تا بعدها بتونی بخونیش.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (9)

مامان امیرعلی جیگر
3 اسفند 91 13:25
آخی همه داییا خیلی عزیزن.منم داییامو خیلی دوس دارم .

خدا بیامرزه داییتونو.معلومه مرده مهربونی بودن.خدا صبرت بده مینا جون

ایشالا متین هم زود خوب بشه.

امیر منم 3 روز پیش همینجوری شد یهو الکی الکی تب کرد و خواب اِن اِن میکرد.
سریع بردمش دکتر دیفن هیدرامین داد.

سریع خوب شد


ممنون از همدردیت عزیزم.خدا همه رفتگانرو بیامرزه.آره خیلی برام عزیز بود.


الهه مامان یسنا
3 اسفند 91 13:29
ای وای خیلی ناراحت شدم خدا رحمتشون کنه و روحشون شاد


ممنون عزیزم.
مامان محمد و ساقی
3 اسفند 91 18:17
سلام
از وب امیرعلی میام پیشتون
خدا رحمتشون کنه
مرگ عزیز خیلی سخته
ایشا... حال متین جون هم زود خوب بشه.


ممنون خانمی از لطفتون
رضوان مامان رادین
3 اسفند 91 21:54
سلام عزیزم..بعد از چندددددددددددوقت اومدم گل پسرتو ببینم که این دو تا خبر بدو شنیدم..خیلییییییییییییی ناراحت شدمممم...تسلیت میگم گلممتین جونم هم که ان شاا... زود زود خوب بشه...


خییییلی خیلی ممنون گلم
سودابه
8 اسفند 91 21:54
انالله وانا علیه راجعون
سلام عزیزم واقعا متاسفم
برایشان فاتحه خوندم بعد شروع کردم به کامنت گذاشتن.همدردی من رو ب÷ذیر:
با عکسهای محمدمانی ومحمد متین به روزم.قدم رنجه کنید خوشحال می شم


خیلی ممنون از لطفت سودابه جون.
چشم حتما میام.
مامانی درسا
11 اسفند 91 2:21
عزیزم انشاالله روح دایی جون با شهدای کربلا محشور بشه عزیزم ...... خدا بیامرزش ..... تسلیت میگ بهت دوست من


ان شالله. ممنون از همدردیت عزیزم.
مامان هدیه
13 اسفند 91 9:15
تسلیت می گم خانمی
ایشالا خدا رحمتشون کنه


ممنون عزیزم.
آرام خانوم
13 اسفند 91 14:21

غمگین شدم. ولی براتون آرزوی شادکامی و موفقیت میکنم.


ممنون خانمی
مامان علی مرتضی
15 اسفند 91 0:52
خدا رحمتشون کنه با انبیا محشور بشه انشالله
مریضی متین جان هم انشالله هرچ زودتر خوب بشه


ممنون عزیزم .
متین هم خداروشکر خوب شده فقط سرفه هاش مونده