متین متین، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره
مهبدمهبد، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

متین و مهبد

اولین سفرنامه دوبرادر

1392/3/27 11:42
نویسنده : مامان مینا
1,204 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به امیدهای زندگیم. میدونید که اینقدر با شما دوتا سرگرم شدم که خیلی نمیتونم بیام و مطلب بذارم .اونقدر دنیاتون شیرینو پاک ودوست داشتنیه که وقتی واسه کارای دیگه ندارم .روزهام با شما دوتا فرشته پر پر و وقتی هم که بابا میاد پر تر میشه. بهم خرده نگیرید من فقط میتونم خاطرهای مهم رو براتون بذارم.

بریم سر اصل مطلب که سفر با شما هاست .این تعطیلاتی رو که پشت سر گذاشتیم با خانواده شوهر رفتیم مسافرت سمت خرم آباد .هدفمون رفتن و دیدن جاهای مختلف بود و نمیخواستیم فقط یه جا بمونیم.واسه همین هر جایی رو که سر سبز بود و ما میدیدیم وای میستادیم.4 روز سفرمون طول کشید.

شهرایی که رفتیم( اراک،خرم آباد، اشترانکوه، درود و...) که بقیش رو یادم نیست حافظست ماشالله.

توی راه شما مهبد گل کمی توی صندلی نشستی ولی بعدش دیگه اینقدر گریه میکردی که مجبور بودم بردارمت و برای این که جلو خطرناکه میومدم عقب و شما هم با خوشحالی تمام از جای زیادی که پیدا کرده بودی .کلی شیطنت میکردی و برعکس شما متین کاملا اروم مینشست.خیلی خوب بود.

هر جایی که وایمیستادیم آقا متین مدام دنبال وسایل بازی بود و منم سعی میکردم حتی شده 10 دقیقه ببرمش بازی کنه که حوصلش سر نره .آخه خیلی هم بازی نداره و کم باهاش بازی میکردن منم واسه جبران پارک میبردمش.

مهبد خان رو نگو که بغل هیچ کس نمیموند و فقط منو میدید.انگار اضطراب جداییه شروع شده بود.

بقیه سفر رو ه به روایت تصویر براتون میذارم.

چون ریزه میزه ای پشت سرت پتو گذاشتیم که یکم جلو تر بیای و راحت تر بشینی .اینجا هم اول راه که هنوز به گریه نیفتادی.

اولین پارکی که نشستیم برای ناهار

 

پارک توی خرم آباد که رستوران با این ورودی داشت.

اینم یه نما از دستشوییش خیلی باحال بود کلی مجسمه جک و جونور داشت.اینقدر بزرگ بود نتونستم عکس کامل ازش بگیرم.

اینجا اشترانکوه .کنار رودخونه نشستیم خیلی با صفا بود .ولی اونقدر اب سرد بود که بچه ها مجبور شدن از دیدن آب لذت ببرن .

مهبد هم دستی به اب زد .خیلی دلش میخواست.

توی جاده جایی که کپر نشین ها بودن یکیشون یه سگ باحال داشت که اسمش پارمیدا بود .هر کی میومد بدو میرفت و پیششون مینشست تا بهش غذا بدن .غذاش هم بیشتر کشک بود چه با ولع هم میخورد.

مسیر خیلی قشنگ بود . اکثر زمین های کشاورزی بود و گندمی بود که کاشته بودند .رقصشون توی باد دیدنی بود.کلی هم دشت شقایق داشتن.

توی یکی از پارک های خرم اباد که دریاچه داشت .با کیوان و متین رفتیم قایق پدالی کرایه کردیم برای 20 دقیقه 7000 تومن.دریاچش جالب بود .پر بود از ماهی های قرمز.و البته خزه ها و درختچه هایی که زیر اب رشد کرده بودند.و تا سطح اب رسیده بودند.

آبشار زیبای بیشه.

مهبد راننده .

متین دیگه جای مهبد مینشست توی صندلی خیلی هم خوشحال بود که بالاتر اومده.

توی مسیر چند گوساله ناز توی وسط جاده حموم آفتاب گرفته بودند.

شکار لحظه ها.

پارکی دیگر

بزرگان جمع .باباجون و مامان جون.

بدون شرح.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

مامان سونیا
27 خرداد 92 12:47
همیشه به گردش و تفریح جمعتون جمع و دلتون شاد
وای چه عکسای خوشگلی جاهای خیلی زیبا و با صفایی رفتید ای جون به اقا مهبد دیگه برای خودش مردی شده هزار ماشالله خیلی قیافه اش ناز و خواستنی شده گل پسر مامانی ببوس روی ماه هر دوتاییشون رو از طرف خاله


مرسی خاله جون.
چشم حتما
الهه مامان یسنا
27 خرداد 92 15:35
همیشه به سفر و گردش عزیزای من!! خانمی از اراک رد شدین اونوقت سراغ مارو نگرفتین!!




وای خدا شما اونجا هستید .چه حیف نمیدونستم.


مامانی هدیه
29 خرداد 92 10:28
ایشالا همیشه به خوشی و مسافرت
مامان علی مرتضی
4 تیر 92 12:31
سلام مینا جون قالب وبلاگتو عوض کن چون این سایتی که ازش این قالبو گرفتی دچار مشکل شده و اصلا مطالب دیده نمیشدن ومن فقط تونستم عکسارو ببینم واسه قالب منم این مشکل پیش اومد چند نفر بهم گفتن که نمیتونن مطالبو بخونن به مدیریت تلگراف زدم و اونا بهم اینو گفتن ومنم از قالبای خود نی نی وبلاگ استفاده کردم چون مطمئن تره .انشالله همیشه به گردشو خوشی .چ آبشاری .من نتونستم بخونم کجاست ولی خیلی قشنگ بود




سلام عزیزم. مرسی که گفتی همین الان عوض میکنم.اونم آبشار بیشه بود