یه هورای نا مطمئن
سلام سلام به گل پسرا و قند عسلا.
امروز که 5/4/92 هستش یه تیزی کوچولو روی لثه پایینی سمت راست دهن مهبد حس کردم فکر کنم دندون باشه که نیش زده .اون قسمت از لثه هم متورم هست. اگه دندوناش باشه عالی میشه .کم کم داشتم نگران میشدم .اینقدر ذوق زده بودم که نپرس کلی بالا پایین انداختمش از هیجان .البته نه که فکر کنید که پرتش کردما ،نه..... ولی خیلی بااحل بود .دندون درآوردن متین یادم افتاد که چقدر ذوق داشتم که میدیدم جوونه های کوچولو از لثش میزنه بیرون.و متین خیلی اب دهن داشت و خداروشکر اسهال نگرفت .حالا مهبد هم بی سرو صدا داره دندون در میاره نه اب دهنی نه اسهالی .خداروشکر خدارو شکر .ان شالله همینجوری بدون اذیت شدن خودش دندوناش در بیاد .
از هفته پیش بگم که 31 رفتیم برج میلاد با (خاله مریم ومحمدرضا و بابا علی محمدرضا )( خاله میترا و عمو مهدی) خیلی خوش گذشت ولی نتونستیم بریم گنبد آسمان که بالاترین طبقه هست. رفتیم سکوی باز و از اونجا کل تهران رو دید زدیم و میدون ازادی رو با دوربین دیدیم چقدر جالب بود. هم متین هیجان زده بود هم مهبد .12 طبقه رفتیم بالا آسانسور مثل برق حرکت میکرد و انگار که توی هواپیما باشیم اون حس بهم دست داد .بعد که اومدیم پایین و ناهار خوردیم رفتیم سینما 6 بعدی ، خیلی خیلی بامزه و جالب بود ،هیجان هم داشت .متین رو توی بغلم گرفتم که حسابی جیغ میزد .مثلا ترن سوار شدیم که یه جاهایی مای فتادیم ، سنگ میفتاد رومون، آب میپاشید که د ر ابن قسمت آستینم کاملا خیس شد .کلا جالب بود.حرکت صندلیش هم خیلی خوب شبیه سازی شده بود.
مهبد کم کم به صندلی ماشینش عادت کرده و کمتر گریه میکنه.
متین همچنان دوست داره توی صندلی بشینه و روروئک سواری کنه.
وقتی قربون صدقه متین میرم میگه: من که بچه نیستم.
مهبد خان انگار قصد بلند شدن دارن.امروز از روروئکش بالا میرفت که موفق نمیشد و میرفت زیرش.
6 روزه که مهبد دمر که میخوابه هر دوتا پاشو بالا میاره و میکوبه زمین.خیلی هم حال میکنه.
نقاشی متین خیلی پیشرفت کرده.سرسره کشید امروز کف کردم که یهویی این همه پیشرفت کرده.
مهبد دوست داره صبحا با باباش بره بیرون و اینقدر دستو پا میزنه توی بغل من که باباش وادار میشه از پله ها برگرده بالا و دوباره بغلش کنه البته از اشتیاق زیاد.
متین امروز برای اولین بار که داشت میرفت کلاس یادش افتاد که کاردستیش رو فراموش کرده و برگشت و از من گرفت .تا الان براش مهم نبود.
امروز 5/4/92 مهبد اولین اسباب بازی خودش رو که یه جغجغه بود بر اثر کوبیدن زیاد شکوند.
عاشق کوبوندن شده مهبد.
5/4/92 متین داشت از روی مبلا میپرید که یهو افتاد و سمت راست سرش نزدیک به گوشش محکم خورد لبه میز جلو مبلی که یه آن نزدیک بود نفسش بره که با خونسردی جلوش رو گرفتم ولی از درون داشتم پس میفتادم .خداروشکر چیزیش نشد فقط یه کم سرش باد کرد.قربونش برم کلی گریه کرد.
متین باز هم باملاحظه تر از روز قبلش شده و خیلی خیلی بهم کمک میکنه.
خدایا بخاطر داشتن پسرهای خوبی که بهم دادی ممنون.
اکثر موضوعات عکس داشتن ولی فعلا نشد که بذارم بعدا این پستو کامل میکنم.