مهد مهبد
سلام جغل مامان .مهبدیه خوشمل . مامانی شما هم دیگه مهد کودکی شدی. پنج شنبه 3 مرداد 92 که امروز باشه شما برای اولین بار رفتی مهد و نیم ساعت رو با مربی گذروندی. من که اونجا نموندم ،ولی مربی میگفت که وقتی من رفتم شما کمی گریه کردی، بعدش خوابیدی حدودا 10 دقیقه و بعد بیدار شدی و یه کوچولو بازی کردی و دوباره گریه کردی تا من بیام پیشت.
اون موقع که هیرون توی فاز 1 اندیشه میگذتم همش فکرو دلم پیش تو بود که الان حالت چجوره، گریه میکنی، غصه داری؟ نکنه باهم قهر کنی .خلاصه تا بیام پیشت هزار تا فکرو خیال کردم .بعد که توی بغلم آروم گرفتی دلم منم اروم شد .برای خودت خوبه .نمیخوام زیاد مهد بمونی ولی روزی 1 ساعت برات خوبه تا با دنیای جدید آشنا بشی و از وابستگیت به من کم بشه که کمتر اذیت بشی.من توی ایم 1 ساعت به کارای کوچیکی که دارم با خیال راحت میرسم.ایشالله که این دوره رو به خوبی بگذرونی.