متین متین، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره
مهبدمهبد، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

متین و مهبد

فرشته کوچولوی من.

1392/8/6 15:15
نویسنده : مامان مینا
1,053 بازدید
اشتراک گذاری

صبحا که هنوز چشمام مست خوابه با صدای نه چندان دلنشین پسرک کوچیکم از خوب بیدار میشم و برای این که زیاد گریه نکنه سریع از رختخواب  میپرم بیرون و خودم رو بهش میرسونم بعد میارم توی تخت کناز خودم یمخوابونمش.اونقدر این لحظه رو دوست دارم که خواب از سرم میپریه میدونید چرا؟چون فرشته معصوم من خودش رو میچسبونه بهم و راحت و آروم میخوابه.خیلی شیرینه .صورتش رو میگم .همه زیباییهای دنیا در برابر هیچ میشن.اونوقت وقتی دوباره خواب میاد به چشمام یهو بلند میشه و با صدای نازش یه اااااااااااااااااااا(با کسره) بلند میگه و منو دوباره سرحال میکنه. بالای تخت عروسکای مورد علاقم رو گذاشتم که تا حالا کسی حق دست زدن بهش رو نداشته ، ولی این آقا کوچولو خیلیراحت اومده و تصاحبشون کرده .ااااه که میگه برای اینه که اونا رو نگاه میکنه و میخواد.منم بدون لحظه ای فکر یکیش رو بهش میدم و اونم با تمام ذوق وشوقش میذاره توی دهنش.نمیدونم چه مزه و حسی بهش میده ولی خیلی خیلی شادو سرمست میشه.از سروصداهاش باباییش هم بیدار میشه . وقتی مهبد میبینتش خندش دوبرابر میشه و شیرجه میزنه روی صورت باباش .باتمام وجود میخنده.

تازگیا یاد گرفته صورت یا هر قسمت از بدن طرف رو که میبینه گاز میگیره.اونم از نوع خیلی ریز و دردناک.

یه وقتایی میشنم کنارش و به کارای بامزش نگاه میکنم و غرقش میشم که یهویی میپره جلوی صورتم و سر کوچولوی نازش و با اون گردن باریکش برام کج میکنه یه یعنی( دالی) شیرین من ،عروسکم عاشقتم .

راه رفتن رو خیلی استادانه یاد گرفته و واسه خودش توی قلمروی بزرگش مغرورانه این طرف و اون طرف میره وقتایی هم که زیاد میتونه راه بره و نمیوفته جیغش از سرخوشحالی بلند میشه.

وقتی بیداره یه شیطونک کوچولوی کامله و وقتی که خوابه معصومیت و پاکیش رو به رخم میکشه.

حالا دیگه با انگشت اشارش همه چیز رو نشونه میگیره و برای نشون دادن هر چیزی فقط حالت صورتش رو عوض میکنه .شیرین تر از همیشه میشه.

خدایا ازت ممنونم بخاطر داشتنش.بخاطر وجود نازش .بخاطر قابل دونستن من.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان آریو برزن وآرتین
6 آبان 92 15:25
خدا حفظشون کنه زنده باشند


ممنون
مامان سونیا
6 آبان 92 17:39
ماشالله به مهبد کوچولوی ناز و کوچولو با اداهای قشنگش دل مامانی رو برده


مرجان مامان آران و باران
6 آبان 92 18:00
اخی عزیزمممممممممم
خدا حفظشون کنه اره واقعا میچسبه به ادم وقتی خودشونو تو بغل ادم جا میکننو میخوابن


مرسی.
آره واقعا خیلی لحظه خوبیه.
مادر امیرین
8 آبان 92 17:28
همه لحظاتت پر از عطر خوش این کوچولوها...


ممنون.
سودابه
11 آبان 92 22:48
سلام .دلم پوسید بس که کنج خونه وبم کز کردم و منتظر حضور دخملیام شدم تا خبری از نی نی هاشون بدن بهم.این شد که گیوه ام رو ورکشیدم و چادر و چاقچور کردم تا یکی یکی به همتون سر بزنم ببینم سلامت هستین الحمدالله؟میدونین قراره برم پام رو جراحی کنم گفتم قبلش یه دیداری تازه کرده باشم و حلال واری بطلبم.خوب خدارو شکر که شما سرتون گرمه وسلامتین.زنده باشین

میام پیشتون.
مامان بهاره مامان امیرمحمد
12 آبان 92 12:48
سلام مامان خانوم سر به ما نمی زنید اینقدر سرتون شلوغه؟پسرهای خوشگل حالشون خوبه خدا رو شکر ؟ انشاءا.. همیشه سلامت و شاد باشید - عکس جدید نذاشتید از نی نی ها ما منتظریم و بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس بوصصصصصصصصصصصص بوثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثث


سلام خانمی .شرمنده دیگه این پسرا کم وقت واسه خودم میذارن. میام پیشتون حتما.
مامانی درسا
14 آبان 92 2:28
ما مادرا وقتی غرق عاشقانه هامون نسبت به دلبندامون میشیم نه گذر وقت رو متوجه میشیم و یادمون میره الان کجا هستیم و چکار میکردم ....... نمیدونم شاید بخاطر همین صفاته که بهشت رو خدا زیر پاهامون قرار داده عزیزم .... عاشقانه تون مستدام و همیشه شاد و سلامت انشاالله ببوس گل پسر تازه راه بلد رو و گل پسر اقامتینی


اره عزیزم .
ممنون.
الهه مامان یسنا
14 آبان 92 15:00