فرشته کوچولوی من.
صبحا که هنوز چشمام مست خوابه با صدای نه چندان دلنشین پسرک کوچیکم از خوب بیدار میشم و برای این که زیاد گریه نکنه سریع از رختخواب میپرم بیرون و خودم رو بهش میرسونم بعد میارم توی تخت کناز خودم یمخوابونمش.اونقدر این لحظه رو دوست دارم که خواب از سرم میپریه میدونید چرا؟چون فرشته معصوم من خودش رو میچسبونه بهم و راحت و آروم میخوابه.خیلی شیرینه .صورتش رو میگم .همه زیباییهای دنیا در برابر هیچ میشن.اونوقت وقتی دوباره خواب میاد به چشمام یهو بلند میشه و با صدای نازش یه اااااااااااااااااااا(با کسره) بلند میگه و منو دوباره سرحال میکنه. بالای تخت عروسکای مورد علاقم رو گذاشتم که تا حالا کسی حق دست زدن بهش رو نداشته ، ولی این آقا کوچولو خیلیراحت اومده و تصاحبشون کرده .ااااه که میگه برای اینه که اونا رو نگاه میکنه و میخواد.منم بدون لحظه ای فکر یکیش رو بهش میدم و اونم با تمام ذوق وشوقش میذاره توی دهنش.نمیدونم چه مزه و حسی بهش میده ولی خیلی خیلی شادو سرمست میشه.از سروصداهاش باباییش هم بیدار میشه . وقتی مهبد میبینتش خندش دوبرابر میشه و شیرجه میزنه روی صورت باباش .باتمام وجود میخنده.
تازگیا یاد گرفته صورت یا هر قسمت از بدن طرف رو که میبینه گاز میگیره.اونم از نوع خیلی ریز و دردناک.
یه وقتایی میشنم کنارش و به کارای بامزش نگاه میکنم و غرقش میشم که یهویی میپره جلوی صورتم و سر کوچولوی نازش و با اون گردن باریکش برام کج میکنه یه یعنی( دالی) شیرین من ،عروسکم عاشقتم .
راه رفتن رو خیلی استادانه یاد گرفته و واسه خودش توی قلمروی بزرگش مغرورانه این طرف و اون طرف میره وقتایی هم که زیاد میتونه راه بره و نمیوفته جیغش از سرخوشحالی بلند میشه.
وقتی بیداره یه شیطونک کوچولوی کامله و وقتی که خوابه معصومیت و پاکیش رو به رخم میکشه.
حالا دیگه با انگشت اشارش همه چیز رو نشونه میگیره و برای نشون دادن هر چیزی فقط حالت صورتش رو عوض میکنه .شیرین تر از همیشه میشه.
خدایا ازت ممنونم بخاطر داشتنش.بخاطر وجود نازش .بخاطر قابل دونستن من.