متین متین، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره
مهبدمهبد، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

متین و مهبد

برف میاد.....برف نمیاد... ولی باز میاد.....

1392/10/11 14:20
نویسنده : مامان مینا
1,717 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به رو گلتون خوشگلای من.

این چند وقته هم مثل همیشه سرمون با شما گل پسرا گرمه و البته اتفاقات روزمره که باعث میشه کمتر بنویسم .ولی همچنان میام.

از آقا پسر گلم متین بگم که هر روز بهتر از روز قبلش میشه .گل پسرم شما هر شب دیگه دندونات رو مسواک میزنی بدون این که من بگم .همچنان دوستات رو که میبینی شیطونیات گل میکنه.

صبح و شما منترظ سرویست هستی.

هر روز که از کلاس میای اونقدر خسته ای که نمیتونی لباسات رو دربیاری .هر بار که از بیرون برمیگردیم شما میگی:مامان چرا تو زودتر از من لباست رو در میاری.منم هر بار برات از اولش توضیح میدم که بعد از اینکه هر لباسم رو در میارم میذارم سر جاش .ولی دفعه بعد شما دوباره از اول سوال میپرسی.

چند وقتیه که زندایی و مهراوه رو زیاد میبینیم و در نتیجه شما بیشتر میتونی با مهراوه بازی و البته دعوا کنید .هر چی بزرگتر میشید تفاوت جنسیتیتون بیشتر باعث دعواتون میشه و این هم برای این که بازیهاتون دخترونه پسرونه میشه و هر کدومتون هم میخواید بازی خودتون رو انجام بدید.ولی خوب با هم کنار هم میاید.

حالا دیگه دایی مهدی هم اومده و بیشتر با همیم و من خیلی خوشحالم .برعکس یه 2 هفته ای شد نتونستیم خاله مریم و محمدرضا رو ببینیم .

همچنان نقاشیهات پخش و پلا و انسجام نداره ولی میخوای که برات بفرستم شبکه پویا.خیلی از رنگای شاد استفاده میکنی ولی اینقدر قاطی پاتی میکشی که آخرش خیلی چیزیش معلوم نیست .بعضی وقتا هم که اصلا رنگ نمیشناسی و فقط سیاه و سفید کار میکنی.چندتاشو ببین گل من.

آدم بزرگه خودتی و اون کوچولوه منم .اینجا به من ژست دادی که من دستم رو دراز کنم و روی یه پام بلند شم تا شما بکشی منو

اینجا هم خودت رو کشیدی توی خیابون در حالی که برف میاد

فکر کنم اگه نقاش میشدی .سبکت کوبیسم میشد.چشمک

همچنان عاشق خمیر بازی و لگوهات هستی. و هر روز که میای حتما باهاشون بازی میکنی.

لگوهات که دیگه از روی میز جمع نمیشه

علاقه مندی جدیدت .بالارفتن از ستون.و میله بارفیکس.کارات رو که میبینم یاد بچگیای خودمون میافتم ماهم از این کارا میکردیمزبان

راستی امروز برف اومد ولی باز خیلی نمونددل شکسته

حالا پسر کوچک

شما قند عسل هم شیطون تر از روز قبل .

این کلمات رو میگی

ماما،بابا،نه نه،دادا،پوف .اااااااااا (با کسره)

جیغ و داد هم که رفتی تو کارش وحسابی سر هر چیزی جیغ میزنی .یکی هم اذیتت کنه سریع از سلاح دندونات استفاده میکنی و یه اثر خوشگل براش میذاری که آی میسوزونه.

8 دندونه هم شدی .تازه دندوناتو هم با لبه تختت تیز میکنی.

عاشق روشن کردن چراغا شدی.

همچنان با پرده بازی میکنی.

به جای این که موقع ماشین بازی بگی قام قام. میگی(ایییییییییییییییی).

از نانای که نگو کافی چیزی ریتم بگیره .شما سریع قر توی کمرت رو خالی میکنی.

وقتی میخوایم بریم بیرون میدویی از توی جا کفشی کفشاتو میاری و میخوای که پات کنی. کفشای دیگرون رو هم امتحان می کنی.

اینقدر خوش خنده هستی که برای هر چیزی شاد میشی و میخندی .

کنجکاویاتو که نگو حالا قدت بلند تر شده دست میندازی هر چیزی که دم دست بیای رو میکشی.خییییلی خطرناک شدی . باید 20 چشمی نگات کرد.

انگشت اشارت به طرف همه چیز میره .

عکسای خونوادگی رو میاری و با انگشت کوچولوت همه رو نشون میدی که من بهت بگم کی هستن و البته همشونو میشناسی.

جدیدا وسیله های بزرگتر از خودت رو بلند میکنی اونم با افتخار .

همش روی جلومبلی ولویی

موقع لباس عوض کردن ژست میگیری برام

وقت غذا هم وسط سفره ای و با قاشقت همه غذا های بشقابارو تست میکنی .اینجا هم داری ماست میخوری و تلویزیون نگاه می کنی.

خوش تیپ منی آخه توماچماچماچماچماچماچماچماچماچماچماچماچماچماچماچ

دوست داری برعکس سوار همه چیز بشی.خنده

سبد سواری هم بلدی

دیروز سه شنبه 10/10/92 بود بخاطر نذری آش رشته هر سال مامانم رفته بودیم خونشون.جای همتون خالی خیلی خوشمزه بود مثل هر سال .تازه عدس پلو هم درست کردیم وخوردیم.نیشخند

یه سگ دارن که اولش نمیترسیدی و میرفتی جلو ولی تا پارس میکرد شوکه میشدی و یه صدای اعتراض آمیز بلند میکردی.

خونه بابام پله زیاد داره و شما هم که هر وقت میرسی. تمریناتت فشردت رو شورع میکنی .منو بابایی هم برای مراقبت از شما تقسیم میشیم و بابا بالای پله و من هم همراه شما در پله ها هستم که مراقبتون باشم .دیگه بازانو روی پله ها نمیری و پات رو قشنگ مثل آدم بزرگا بلند میکنی و موقع اومد پایین هم از هیچ چیز ترسی نداری و مثل موشک میای پایین البته هنوز با کمک من.

فعلا پاشم تا صدات در نیومده آخه هنوز هم از این که من پای کامپیوترم ناراضی هستی و هراز چندگاهی میای و اعتراضی میکنی.فعلا بای

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مامان بهاره مامان امیرمحمد
11 دی 92 14:44
وای چه نقاشیهای قشنگی آفرین به آقا متین چقدر هنرمند شدیا خاله جون عزیزم مهبد هم که ماشاءا.. خیلی شیطون شده براش اسپند دود کنید خیلی بانمکه کارهاش قربونت عزیزم. چشم حتما
مامان آیدین
11 دی 92 15:26
سلام خاله جون خوش به حال متین صبح بلند شده از خواب ، برف و دیده من که خواب بودم وای چه بلایی شده این مهبد جون دوستون دارم بوسسسسسسسسسسسس چه خوشبحالی .ننشست که به بازی کردن بره. ما هم دوستتون داریم
خاله ی ادریس :)
11 دی 92 16:28
خدا نی نی هاتو برا نگه داره خیلی نازن مرسی عزیزم.
ستارگان آسمان من
14 دی 92 12:27
معلومه 2تایی حسابی بلانا
مامانی درسا
15 دی 92 23:27
عزیمی متین گل پسرم خیلی زیبا میکشی نقاشی هات زیبا و خوشگلن عزیزم .... مهبدی شما هم هزار ماشاالله وسایل خونه ازدستت در امان نیستن ها .... انشاالله تن دو تاتون سلامت سلامت باشه ...... دوستتون دارم
مامانی درسا
18 دی 92 12:41
مامان بهاره مامان امیرمحمد
18 دی 92 13:13
یه سر تشریف بیاورید وب ما نظرتون مهمه ممنون می رسم خدمتتون
خاله مونا
19 دی 92 12:52
عزیزم... دلم واستون یه ذره شده. میام و می بینمتون. ولی مهبد حسابی از متین شیطون تر شدی.... عشقم... منتظرتیم .
مامان امیرعلی جیگر
24 دی 92 10:52
سلام مینا خانم گل گلاب پسرا خوبن؟ خودت خوبی؟ عجب شیطون بلایی شده این مهبد توپولی. متینم برا خودش مردی شده ها
maman sonia
29 دی 92 13:06
یمن مقدم رسول خاتم معطر آمده محیط عالم مولد صادق آل محمد مقارن گشت با میلاد احمد میلاد نبی اعظم (ص) و امام صادق (ع) مبارک باد
مامان يگانه زهرا
5 بهمن 92 8:46
هزارتا بوس براي گل پسرا