متین متین، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره
مهبدمهبد، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

متین و مهبد

مادر خبیث

1392/10/21 19:48
نویسنده : مامان مینا
1,761 بازدید
اشتراک گذاری

آن زمانی که فرزندانم آنقدر بزرگ شوند که منطقی را که انگیزهء پدر یا مادر است درک کنند، به آنها همان را خواهم گفت که مادر خبیثم به من گفت:
آنقدر تو را دوست داشتم که از تو بپرسم کجا میروی، با که میروی، و چه زمان به خانه باز خواهی گشت.
آنقدر به تو عشق میورزیدم که سکوت کنم و بگذارم دریابی که دوست تازهات آدم پَستی است.
آنقدر دوستت داشتم که مدّت دو ساعت بالای سرت بایستم تا اطاقت را تمیز و مرتّب کنی؛ کاری که نباید بیش از پانزده دقیقه طول میکشید.
آنقدر مهرت را به دل داشتم که بگذارم خشم، نومیدی و اشک در چشمانم را ببینی. فرزندان باید دریابند که پدر و مادرشان آدمهای کاملی نیستند.
آنقدر دوستت داشتم که بگذارم مسئولیت اعمالت را به عهده بگیری حتّی زمانی که تنبیهات آنقدر شدید بود که دلم را به درد میآورد و قلب را جریحهدار میساخت.
امّا، بالاتر و مهمتر از همه، آنقدر دوستت داشتم که به تو "نه" بگویم، با آن که میدانستم که "نه" گفتنم سبب بیزاری تو از من میشود.
اینها دشوارترین نبردها بودند؛ شادمانم که در همهء آنها پیروز شدم، زیرا در پایان تو نیز پیروز شدی.
و روزی، وقتی فرزندانت آنقدر بزرگ شوند که منطقی را که انگیزهء والدین است دریابند، تو به آنها خواهی گفت.
آیا مادرت خبیث بود؟
میدانم که مادر من خبیث بود.
ما خبیثترین مادر در تمام دنیا را داشتیم!
وقتی دیگر بچهها برای صبحانه شیرینی داشتند، ما باید تخم مرغ و نان تُست میخوردیم و غذای گندمی را با شیر.
وقتی دیگران برای ناهارشان پپسی و کیک اسفنجی داشتند، ما باید ساندویچ میخوردیم.
و میتوانی حدس بزنی که شامی که مادرمان برایمان تدارک میدید با آنچه که دیگر بچهها داشتند متفاوت بود.
مادر همیشه اصرار داشت بداند که ما کجا هستیم؛ تصوّر بکن که ما قربانیان بند و زندان بودیم.
او میبایست بداند که دوستان ما چه کسانی بودند و ما همراه با آنها چه میکردیم. اصرار داشت که اگر بگوییم یک ساعت از خانه خواهیم رفت، همان یک ساعت باشد یا کمتر.
شرمنده میشدیم که آن را بپذیریم، امّا او دوست داشت ما را وادار به کار کند و به این وسیله قانون کار کودک را زیر پا گذارد. میبایست ظرفها را میشستیم، رختخوابها را مرتّب میکردیم، آشپزی را یاد میگرفتیم، کف اطاق را جارو میکشیدیم، لباس میشستیم، ظرف زباله را خالی میکردیم و انواع کارهای ظالمانهء دیگر را انجام می‌دادیم. تصوّر میکنم تمام شب را بیدار مینشست و فکر میکرد که چه کار دیگری میتواند از ما بخواهد که انجام دهیم.
همیشه اصرار داشت که راست بگوییم؛ همهء حقیقت را بیان کنیم و چیزی جز حقیقت نگوییم. وقتی به نوجوانی رسیدیم، میتوانست افکارمان را بخواند و دو چشم هم پشت سرش داشت. میدانی، چقدر زندگی مشکل بود!
مادر اجازه نمیداد دوستان ما وقتی با اتومبیل میآمدند بوق بزنند. آنها باید دم در میآمدند تا مادر بتواند آنها را ملاقات کند.
در حالی که همه، در سنّ 12 یا 13 سالگی میتوانستند قرار ملاقات داشته باشند، ما باید تا 16 سالگی صبر کنیم.
به خاطر مادرمان بسیاری از چیزهایی را که دیگر بچهها تجربه کردند ما از دست دادیم. هیچیک از ما هرگز موقع کِش رفتن از مغازه گیر نیفتادیم، هیچ زمانی موقع غارت اموال دیگران دیده نشدیم و هرگز برای هیچ کار خلافی دستگیر نشدیم. اینها همه تقصیر او بود.
حالا که خانه را ترک گفته ایم، همه تحصیل کرده‌ایم و بزرگسالان صادقی شدهایم. تمام سعی خود را میکنیم که والدین خبیثی شویم همانطور که مادر بود.
تصوّر میکنم مشکل کار دنیای امروز همینجا است؛ مادران خبیث دیگر به اندازهء کافی نیستند!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

ستارگان آسمان من
23 دی 92 2:26
الان که دوره ی بچه سالاریه باید گفت کودکان خبیث..والا ما از مادرمون هنوزم حساب میبریم اما الان.... ما که همینجوری هستیم ولی شاید بچه های الان اینجوری فکر نکنن.
مامان بهاره مامان امیرمحمد
28 دی 92 12:05
خواهر در حال حاضر پدر و مادر ها کمبودها و سختیهای دوران کودکی خودشان را با فرزندانشون جبران می کنند ... قدیمی ها از اون طرف پشت بوم افتادند و جدیدترها از اینور پشت بوم افتادند هیچ وقت حد تعادل را نداریم هیچ وقت حالت نرمال نداریم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خودتو ناراحت نکن.
مامانی درسا
30 دی 92 7:25
چه متن زیبا یی ..... حسابی منو در خودش غرق کرد ....... ممنون بابت گذاشتنش عزیزم ........ ببوس دو تا گلتو قربونت برم .
مادر اميرين
2 بهمن 92 9:32
سلام عزيزم متن زيبايي بود! و يك واقعيت ما هر كاري كه ميكنيم براي ايندشون ولي ممكن اونها درك نكنن و لقب خبيث رو به ما بدن!!!! آره ممکنه.
مامان متین جون
9 بهمن 92 9:28
سلام خانومی خیلی زیبا بود سلام .ممنون از شما
ستارگان آسمان من
21 بهمن 92 2:05