مریضی
اینروزا خبری از شیطتنهای گل پسرانم نیست .میدونید چرا ؟؟؟؟
چون اول متین آنفلانزا گرفت بعد هم مهبد رو دچار کرد.
دوشنبه عصر بود که از کلاس زبان اومدیم خونه .یهویی متین شروع کرد به ناله کردن که دستش درد میکنه .منم اول فکر کردم که شاید روی دستش افتاده باشه ولی وقتی بهش دست زدم دیدم داره از تب میسوزه .سریع رفتیم دکتر .تا مطب دکتر هم یه ریز گریه میکرد .آقای دکتر هم بهش 4 تا آمپول داد که دوتاش رو همون موقع زدیم و 2 تای دیگش رو فرداش .شب هم که اومدیم خونه فقط خوابید و حسابی عرق کرد اونقدری که تمام لباساش و تختش خیس شد.ولی خوب خیلیتاثیر داشت و حالش رو بهتر کرد ولی حالا باید 4 روز خونه بمونه واسه همین خونه نشین شدیم .از روز دوم مهبد شروع کرد به نق زدن هایی که در ظاهر بیمورد بودن ولی بعد از بررسی متوجه شدم که بله شاه پسرم هم سرماخورده ولی خداروشکر خیلی خفیف تر بود وحالا هر دوشون در حال استراحتن .منم این وسطا فقط هی جمع میکنم. توی روزای مریضی انگاری کارا صد برابر میشه .و هر چی انجام میدی تمومی نداره .دو روز دارم از گردن درد میمیرم. هر چی هم با روغن ماساژ میدم فایده نداره.دلم لک زده واسه جیغ و دادای دوتا داداش که دنبال هم از این سر اتاق میدوییدن تا اون سر اتاق. دوست دارم باهم دعواشون بشه و مهبد بخواد متین رو گاز بگیره و متین هم با جیغ بلند منو خبر کنه.با این که خطرناکه ولی دلم میخواد مهبد از مبلا بالا بره و من هی بیارمش پایین و اونم از این کار لذت بره و غش غش بخنده.خدا کنه زودتر حالشون خوب بشه تا شادی بخونمون برگرده .دلم پر از غصه شده .