اومدم باز اومدم،میدونم دیر اومدم.
سلللللللللللللللللللللللم به گل پسرام .میدونم میدونم این دفعه دیگه خیلی دیر اومدم. شرمنده ولی دلو
دماغ نداشتم .میدونی. این چند وقته دوتا فوتی داشتیم که حسابی حالو روزمو بد کرده .اولیش زن دایی
عزیزم بود که به 1 سال نرسید بعد از فوت داییم رفت پیشش.خدا بیامرزتشون. دومیش هم پسر عمه
جوونمون بود که کلی ادمو داغدار کرد بس که این مرد خوبو شریف بود .خیلی دلم گرفتست .چه میشه
کرد رسم روزگاره .باید ساخت .
از این ناراحتی ها که بگذریم .اینروزامون خداروشکر بدون مریضی سپری میشه .و با کلی شیطنت
همراه.همین الان که نشستم مهبد خان حسابی داره اتیش میسوزنه .نمیذاره که من بشینم. الان
میام......
از دست این شیطون تا 1 دقیقه میشینم با کارای جدید روبرو میشم. الانم که آویزونم شده نمیذاره
بنویسم.از متینم بگم که همچنان مظلوم و ارومه .و من عاشقشم .روزایی که مریض بود اینقدره مظلوم تر
شده بود که میسوختم میدیدمش که حال نداره.ولی الان خداروشک خوبه .ایندفعه خیلی مریضیش
طولانی بود واسه همین همش فکر میکنه هنوز مریضه و هر وقت اب میخوره لیوانش رو جدا میکنه و میگه
من هنوز مریضم .قربونت برم من.
دیگه کم کم می فرستمش خرید.مرد شده پسرم .شیطنت هاشم باحالو مظلومانست .هر وقت میریم
حموم دقیقا بعدش که لباس میپوشه یادش میفته باید رو دستش ساعت بن تنی بکشه. وقتی
نقاشی میکشه علاوه بر کاغذ دست و صورتش رو هم رنگ می کنه. جدیدا نقاشیهاش بزرگ و رنگارنگ
شده .و خیلی طبیعی تر میکشه .
کلاس زبان میری ولی خیلی پیش نمیره چون چند بار معلمتون رو عوض کردن.واسه همین کلاستون پیش
نرفته .
مهبد که شیطونک شده از یه طرف که میگیرمش میره سراغ یه چیز دیگه الان توی حال نبودم رفتم
دیدم تمام سبدا رو از توی کابینتا آورده بیرون و همه جا پخش کرده .زیر هر مبل رو که نگاه کنی یه چیزی
قایم کرده.
متین در حال دیدن کارتونه .امروز هم روز کامپیوترش هست تا الان داشت بازی میکرد که من فعلا نشستم
تا اون مثلا استراحت کنه ولی با تلویزیون....
من که نشستم مهبد هی میاد و هی میره.اینقدر حرکت میکنه که حد نداره هر نیم ساعت یه بار
گشتشه.بلا نمیذاره من غذا بخورم مدام روی میز جلو مبلی میره و با اقتدار کامل هم وایمیسته .تا
چشم منو دور میبینه اول روی صندلی بعد روی میز کامپیوتر می ره که با موس بازی کنه. موبایلا که حتما
باید جمع بشه وگرنه چیزی ازشون نمیمونه.
متین شده آلارم مهبد هر جا که من نباشم اون حواسش به مهبد هست و سریع بهم خبر میده که
فسقلی داره چیکار میکنه.
متین اینقدره نقاشی میکشه که 3 تا دفتر توی دو روز تموم کرد و دلش هم میخواد همه رو به در کمدش
بچسبونه.
مهبد خان هر دقیقه یچیزی رو بر میداره .شیشه های خالی دوغ و نوشابه وسیله مورد علاقه برای بازیش
هستن.یاد گرفته درش رو باز و بسته کنه.
حرف نمیزنه ولی سر وصدا زیاد میکنه.
یه ریز جیغ میکشه برای هر چیزی..مدام کلمه (منه) رو بکار میبره.منو (ام ) صدا میکنه .یاد گرفته صدای
گربه و سگ رو در بیاره .بهش میگیم پیشی چی میگه صداش رو
نازک میکنه و میگه( مَمَمَمَمَ) میگیم هاپو چی میگه اونم میگه آپ آپ آپ قربونش برم که شیرینی خوردنیه
منه.
هر چیزی که میخواد و بهش نمیدیم فروری میره سمت وسیله اسی تا بزنه خرابش کنه و اینجوری به
خواستش برسه ولی فایده نداره و خودش پشیمون میشه.
متین میتونه اسم خودش رو بنویسه اونم به فارسی .میگم بگو (my name is matin) میگه ( مای نین ییز
متین)
مهبد هم جوره غذا میخوره و از خوردن کم نمیاره عاشق ترشیجاته برعکس متین که طبعش شیرینه.
متین همچنان باید روی میز بشینه کاراش رو نجام بده وگرنه مهبد سالم نمیذارتشون.
الان با هم در حال قایم باشک بازی هستن .تا نمیتونه پیداش کنه میاد پیش من و با ایما و اشاره میخواد
که پیداش کنم.وروجک همش فکر میکنه متین جاهای تکراری قایم میشه هر با میره همون جاهای قبلی
رو نگاه میکنه.
از دستش اسایش نداریم .چند روز پیش توی اشپزخونه بودم دیدم اقا از روی صندلی رفته بالای میز ناهار
خوری.
از دست این شیطون خیلی نتونستم خونه تکونی کنم و فقط توی کابینتا و یکی از کمداون رو تمیز کردم
.کلی کار مونده.
دعوای که میکنم با شیطونت زیاد میخنده و زبونش رو بمن نشون میده، چشماش رو ریز میکنه، میپره بغلم
تا عصبانیتم بخوابه ولی بعضی وقتا فایده نداره و وقتی میبینه که من هنوز عصبانیم میزنه زیر گریه آخرین
اسلحش
حالا چند تا عکس
متین خونه میسازه
روزای برف بازی با کیوان پسر عمش
نقاشی های عشقم
پسره در حال خندیدن گریه میکنه(توضیح متین)
خونه مهبد کنار بخاری و تقریبا زیر میز عکسهامون و البته توی میز تلویزیون ولم داده به باند.تا هم میبینه میخوام عکس بگیرم فوری بلند میشه
این بازیتون هم داغه داغه برای دیشب خونه ماست با مهراوه دختر داییت