متین متین، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره
مهبدمهبد، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره

متین و مهبد

اومدم باز اومدم،میدونم دیر اومدم.

1392/12/1 16:10
نویسنده : مامان مینا
1,591 بازدید
اشتراک گذاری

سلللللللللللللللللللللللم به گل پسرام .میدونم میدونم این دفعه دیگه خیلی دیر اومدم. شرمنده ولی دلو

دماغ نداشتم .میدونی. این چند وقته دوتا فوتی داشتیم که حسابی حالو روزمو بد کرده .اولیش زن دایی

عزیزم بود که به 1 سال نرسید بعد از فوت داییم رفت پیشش.خدا بیامرزتشون. دومیش هم پسر عمه

جوونمون بود که کلی ادمو داغدار کرد بس که این مرد خوبو شریف بود .خیلی دلم گرفتست .چه میشه

کرد رسم روزگاره .باید ساخت .

از این ناراحتی ها که بگذریم .اینروزامون خداروشکر بدون مریضی سپری میشه .و با کلی شیطنت

همراه.همین الان که نشستم مهبد خان حسابی داره اتیش میسوزنه .نمیذاره که من بشینم. الان

میام......

از دست این شیطون تا 1 دقیقه میشینم با کارای جدید روبرو میشم. الانم که آویزونم شده نمیذاره

بنویسم.از متینم بگم که همچنان مظلوم و ارومه .و من عاشقشم .روزایی که مریض بود اینقدره مظلوم تر

شده بود که میسوختم میدیدمش که حال نداره.ولی الان خداروشک خوبه .ایندفعه خیلی مریضیش

طولانی بود واسه همین همش فکر میکنه هنوز مریضه و هر وقت اب میخوره لیوانش رو جدا میکنه و میگه

من هنوز مریضم .قربونت برم من.

دیگه کم کم می فرستمش خرید.مرد شده پسرم .شیطنت هاشم باحالو مظلومانست .هر وقت میریم

حموم دقیقا بعدش که لباس میپوشه یادش میفته باید رو دستش ساعت بن تنی بکشه.هیپنوتیزم وقتی

نقاشی میکشه علاوه بر کاغذ دست و صورتش رو هم رنگ می کنه. جدیدا نقاشیهاش بزرگ و رنگارنگ

شده .و خیلی طبیعی تر میکشه .

کلاس زبان میری ولی خیلی پیش نمیره چون چند بار معلمتون رو عوض کردن.واسه همین کلاستون پیش

نرفته .

مهبد که شیطونک شده از یه طرف که میگیرمش میره سراغ یه چیز دیگه الان توی حال نبودم رفتم

دیدم تمام سبدا رو از توی کابینتا آورده بیرون و همه جا پخش کرده .زیر هر مبل رو که نگاه کنی یه چیزی

قایم کرده.

متین در حال دیدن کارتونه .امروز هم روز کامپیوترش هست تا الان داشت بازی میکرد که من فعلا نشستم

تا اون مثلا استراحت کنه ولی با تلویزیونمشغول تلفن....

من که نشستم مهبد هی میاد و هی میره.اینقدر حرکت میکنه که حد نداره هر نیم ساعت یه بار

گشتشهقهقهه.بلا نمیذاره من غذا بخورم مدام روی میز جلو مبلی میره و با اقتدار کامل هم وایمیسته .تا

چشم منو دور میبینه اول روی صندلی بعد روی میز کامپیوتر  می ره که با موس بازی کنه. موبایلا که حتما

باید جمع بشه وگرنه چیزی ازشون نمیمونه.

متین شده آلارم مهبد هر جا که من نباشم اون حواسش به مهبد هست و سریع بهم خبر میده که

فسقلی داره چیکار میکنه.

متین اینقدره نقاشی میکشه که 3 تا دفتر توی دو روز تموم کرد و دلش هم میخواد همه رو به در کمدش

بچسبونه.

مهبد خان هر دقیقه یچیزی رو بر میداره .شیشه های خالی دوغ و نوشابه وسیله مورد علاقه برای بازیش

هستن.یاد گرفته درش رو باز و بسته کنه.

حرف نمیزنه ولی سر وصدا زیاد میکنه.

یه ریز جیغ میکشه برای هر چیزی..مدام کلمه (منه) رو بکار میبره.منو (ام ) صدا میکنه .یاد گرفته صدای

گربه و سگ رو در بیاره .بهش میگیم پیشی چی میگه صداش رو

نازک میکنه و میگه( مَمَمَمَمَ) میگیم هاپو چی میگه  اونم میگه آپ آپ آپ قربونش برم که شیرینی خوردنیه

منه.

هر چیزی که میخواد و بهش نمیدیم فروری میره سمت وسیله اسی تا بزنه خرابش کنه و اینجوری به

خواستش برسه ولی فایده نداره  و خودش پشیمون میشه.

متین میتونه اسم خودش رو بنویسه اونم به فارسی .میگم بگو (my name is matin) میگه ( مای نین ییز

متین)خنده

مهبد هم جوره غذا میخوره و از خوردن کم نمیاره عاشق ترشیجاته برعکس متین که طبعش شیرینه.

متین همچنان باید روی میز بشینه کاراش رو نجام بده وگرنه مهبد سالم نمیذارتشون.

الان با هم در حال قایم باشک بازی هستن .تا نمیتونه پیداش کنه میاد پیش من و با ایما و اشاره میخواد

که پیداش کنم.وروجک همش فکر میکنه متین جاهای تکراری قایم میشه هر با میره همون جاهای قبلی

رو نگاه میکنه.

از دستش اسایش نداریم .چند روز پیش توی اشپزخونه بودم دیدم اقا از روی صندلی رفته بالای میز ناهار 

خوری.

از دست این شیطون خیلی نتونستم خونه تکونی کنم و فقط توی کابینتا و یکی از کمداون رو تمیز کردم

.کلی کار مونده.

دعوای که میکنم با شیطونت زیاد میخنده و زبونش رو بمن نشون میده، چشماش رو ریز میکنه، میپره بغلم 

تا عصبانیتم بخوابه  ولی بعضی وقتا فایده نداره و وقتی میبینه که من هنوز عصبانیم میزنه زیر گریه آخرین

اسلحشنیشخند

حالا چند تا عکس

متین خونه میسازه

روزای برف بازی با کیوان پسر عمش

نقاشی های عشقم

پسره در حال خندیدن گریه میکنه(توضیح متین)

خونه مهبد کنار بخاری و تقریبا زیر میز عکسهامون و البته توی میز تلویزیون ولم داده به باند.تا هم میبینه میخوام عکس بگیرم فوری بلند میشه

 

این بازیتون هم داغه داغه برای دیشب خونه ماست با مهراوه دختر داییت

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (19)

علیرزا
1 اسفند 92 15:28
سلام کد موس و کد موزیک کودکانه به آدرس های زیر سر بزنین http://www.raft25.ir/page/m633 http://www.raft25.ir/page/mus-nini
مادر امیرین
3 اسفند 92 12:03
وای خونه های ما دیدن داره با وجود دو تا پسر شیطون... جالب برای شما کوچیک شیطونتر.. برای ما بزرگه ایشالا همیشه سلامت باشن و فقط صدای خنده ها و بازیشون تو خونه باشه. آره والا. ممنون از دعای خوبت ان شالله شما هم همیشه شاد باشید و سلامت
مامان بهاره مامان امیرمحمد
3 اسفند 92 12:23
چه برف بازی پرنشاط و هیجان انگیزی عزیزم کلی بهتون خوش گذشته نه؟ به به آقایون مهندس آفرین چه خونه های با صفایی ساختید ممنون
مامان بهاره مامان امیرمحمد
3 اسفند 92 12:29
عزیزم خصوصی دارید
مامان بهاره مامان امیرمحمد
5 اسفند 92 12:26
خصوصی دارید
مامان بهاره مامان امیرمحمد
6 اسفند 92 10:07
خدا رحمت بکنه عزیزم غم نبینید دیگه شرمنده دیروز حواسم نبود پیام تسلیت بذارم به هرحال انشاءا.. همیشه شاد باشید و سلامت ممنون عزیزم ان شالله شما هم همیشه شاد باشید
خاله مونا
6 اسفند 92 10:55
سلام. چه عجب بالاخره از داستانای شیطونکات نوشتی. دلم واسشون تنگ شد یهویی. دیگه هرکاری متین نکرده مهبد تلافیشو درمیاره واست عزیزم. هر روز هم شیطون تر از روز قبل! خدا حفظشون کنه عزیزای دلمو ان شالله اون روزا واسه فسقلی تو هم میاد
رضوان مامان رادین
7 اسفند 92 12:13
خدا رحمتشون کنه... چه پسرهای نازی دارید...ماشاا.. خدا حفظشون کنه ممنون از شما
مامانی درسا
9 اسفند 92 2:46
عزیزانم خوش اومدین مینا جون انشاالله دیگه غم نبینی عزیزم ... روحشون شاد ...... این قند عسلا هزار ماشاالله انرژی شون تموم نشدنی ..... وای وای چه نقاشی هایی هزار ماشاالله به این پیکاسو ....... ما هم دلمون برف بخواست شاید یه روزی خوزستان هم برف اومد شاید ....... خیلی دوستتون دارم مامانی دیگه نری نیای ها زود زود بنویس الان که فکر کنم دیره ولی ان شالله سال آینده برف داشته باشین. چشم سعی می کنم زودتر بیام.
مامان بهاره مامان امیرمحمد
11 اسفند 92 11:38
خصوصی داری
مامان بهاره مامان امیرمحمد
12 اسفند 92 9:47
قالب جدید مبارک باشه خیلی قشنگه مررررسی
مامان بهاره مامان امیرمحمد
12 اسفند 92 11:49
خواهش می کنم عزیزم آره خصوصی بود یادم رفت مرسی از حسن توجه شما
ستارگان آسمان من
13 اسفند 92 0:46
خدا رحمتشون کنه ایشالا غم آخرت باشه خیلی وقته فرصت نشده بود سری بهتون بزنم...خوبه باز یکی آروم باشه یکی شیطون .......ایشالا همیشه خوب و خوش باشین ممنون از شما .خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه
مامان محمدرضا
13 اسفند 92 17:36
مامان محمدرضا
13 اسفند 92 17:38
عزیزای خاله و عمه خیلی دوستون دارم این عکسایی که مامانتون میزاره دل منو بیشتر تنگ میکنه ما هم دلتنگ میشیم
الهه مامان یسنا
14 اسفند 92 8:38
سلام مینا جون چقدر دلم تنگ شده بود واستون.خدا دایی و زندایی و پسر عمه اتون رو بیامرزه وای خدا چقدر از خوندن کارای این دوتا پسر کیف کردم بامزه است که متین شده آلارم مهبد خانازطرف من هردوتاشون رو ببوس قربونت برم .خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه. اره دیگه پسر ارشد و وظیفه های زیاد
مبین فرفری
25 اسفند 92 8:46
خدا رحمتشون کنه . خانمی این روزا شربت زینک بده که دیگه مریض نمیشن. کمبود ویتامین رویی بدن موجب سرما خوردگی میشه که این رویی تویه زینک هست. مرسی خانمی از لطفت
مامان سونیا
27 اسفند 92 21:53
با ارزوی ۱۲ ماه شادی ۵۲ هفته خنده ۳۶۵ روز سلامتی ۸۷۶۰ساعت عشق ۵۲۵۶۰۰دقیقه برکت ۳۱۵۳۰۰ثانیه دوستی سال نو پیشاپیش مبارک
مامان علی مرتضی
23 فروردین 93 15:08
ماشالله مهبد توی شیطونی دست متینو از پشت بسته بله دیگه جبران میکنه کارای نکرده متین رو