متین متین، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره
مهبدمهبد، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره

متین و مهبد

بوی تابستون میاد

1393/2/22 13:03
نویسنده : مامان مینا
1,640 بازدید
اشتراک گذاری

تمام شد .بالاخره روز آخر پیش دبستانی متین رسید. خیلی ذوق داشتی برای جشن امروز .منم بهترین لباست رو تنت کردم و راهیت کردم برای روزی مهم .1 سال گذشت .از اولین روزی که تو برای اولین بار روپوش تنت کردی. چه زود رفت .حالا دیگه مهرماه میشی بچه مدرسه ای.چه حس باحالی .یاد خودم می افتم توی اولین روز مدرسم و ذوق خریدن روپوش مدرسه .نمیدونم توهم همین حس رو خواهی داشت یا نه .اما امیدوارم دوره مفیدی توی زندگیت باشه عزیز دلم.

از این روزهات بگم که بالاخره تونستم دوچرخت رو ببرم برای تعمیر و حالا شما میتونی بعدازظهرا بری تمرین دوچرخه سواری آخ که چه هیجانی بهت دست میده از سوار شدن دوچرخه .خیلی خیلی دوچرخه سواری رو دوست داری.

دیروز برات یه کرم پیدا کردم از اون سبزا که برگ میخورن. اصرار کردی که ببری پیش دبستانی .منم قبول کردم .میخواستی توی شیشه ببری که همه ببینن ولی چون خطرناک بود برات گذاشتم توی ظرف پلاستیکی ولی شما گفتی که کسی نمیتونه ببینتش که واسه همین قهر کردی که نمیبریش ولی وقتی اصرار منو دیدی قبول کردی و همون جوری بردیش مهدت .نمیدونم الان سالمه یا زیر دستای شما وروجکا له شده.

مثل همیشه بعد کلاس که میای کلی با هم کشمکش داریم سر در آوردن لباسات .

این روزا علاقه شدید پیدا کردی به تمیز کردن خونه طوری که اگه اجازه ندم خیلی ناراحت میشی و گریه میکنی. من دیگه تمیز کاری و در واقع گرد گیری یکیسری وسایل رو بهت یاد دادم و شما هم خوشحال انجامش میدی .

 

اینجا مهبد هم بهت کمک میکنه

از سفره جمع کردن بدت میاد ولی خیلی دوست داری اتو بکشی.

از خونه مرتب کردن خوشت نمیاد چون هر بار بع جمع کردن اسباب بازی ها مهبد تندی میاد و اونا رو وسط حال پخش میکنه.شما هم جیغت در میاد

من هر روز ورزش میکنم و شما هم پا به پای من ورزش میکنی و اگه اون روز یادم رفته باشه یادآوری میکنی که مامان بیا ورزش کنیم..

همچنان در مورد مرگ حرف میزنی هر بار هم جدید و نظریه برای نمردن میدی .نمیدون کی با این موضوع کنار میای.

 

حالا مهبد خان.گل پسر شیطون بلا 30 بار بالای میز ناهار خوری میره اونم در یک روز .خیلی دوست داره روی وسایلا راه بره .

کلماتی که میگه میس(مرسی)

بابا(بالا)

باته(باشه)

ددر(ددر)

دو دو(جوجو)

مامان

نه

اده(بده)

تو(توپ)

صدای گاو به صداهای دیگه اضافه شد (مااااااااااااااااااااااا) کشیده بخونید.

دوندوتات پشت سر هم در میاد و علایم :بیرون روی، کشیدن دندونات به هرجای ممکن و فقط شیر خوردن من در اون روز مشخص رو داری.

آجرات رو خوب روی هم میچینی.ولی بعدت زودی خرابشون میکنی و کلی به این کارت میخندی.

عاشق رقصیدن و ورزش کردن شدی .مثل منو متین با ما ورزش میکنی.

مهبد خان قلدر وقتی عصبانی میشی از چیزی سریع وسالی رو که دم دستت هست رو پرت یا پاره میکنی .

موقع غذا خوردن مدام دور سفره میچرخی و هر لقمه ای رو که میخوری هضم میکنی.

عاشق همه خوراکی ها هستی و ترشی هارو بیشتر دوست داری.

صبحا که بیدار میشی اینجوری هستی

 

پسندها (6)

نظرات (15)

مامان بهاره مامان امیرمحمد
24 اردیبهشت 93 13:24
وای عزیزم الهی فداتون بشم پسرهای خوب و مهربون که به مامی خودشون کمک می کنند آفرین امیدوارم همیشه شاد و سربلند باشید مرسی عزیزم.
مامان بهاره مامان امیرمحمد
30 اردیبهشت 93 13:04
خصوصی داری
♥مرجان مامان آران و باران♥
1 خرداد 93 14:02
به به گل پسرا کمک میکننن ببوسشون عزیزمممم روزای خوبی داشته باشید سلام خانمی .ممنون ازشما
ندا. مامان يگانه زهرا
4 خرداد 93 9:05
هزار ماشالله به اين گل پسرا ماماني خسته نباشي ممنون دوست عزیزم
مامان مریم
6 خرداد 93 15:22
سلام مینای عزیزم خوبی خواهر؟وروجکات در چه حالن؟ماشالله مهبد پای به پای متین داره شیطونی میکنه تازه ازش جلوترم زده. واسه قطره جونم برات بگه که آره دم در اوردن عین قدیمای خودمون نمیدونم جریان چیه سالها بود که این کارو نمیکردن و علی مرتضی رو مرتب میبردم بهداشت واسه واکسنو قطره هاش. الان گفت:ی طرح سراسریه سلام خواهر خوبی. وروجکارو که میبینی. موضوع قطره ها هم جالبه ها.
مامان مریم
6 خرداد 93 15:24
میخوام میپسندمو بزنم ولی میگه فقط برای نی نی وبلاگی ها آخه من واردم شدم چرا اینطوری میکنه این راه حلش رو توی وبت نوشتم
مامان مریم
6 خرداد 93 15:31
عجبــــــــــ صدای گاو به صداهای دیگه اضافه شد ای جان عصبانی شدنش وپاره کردن کاغذو پرت کردن چیزا رو عشقه
مامان سودابه
6 خرداد 93 15:59
سلام مینا جونمی میگم گل پسرا چه بزررگ شدن چشم کف پاشون وای چه جالبه کسانی که برات کامنت گذاشتن همه دو نی نی دارن خدایا روز به روز به نی نی هامون اضافه کن و همه را در پناه خودت حفظ بفرما سلام سودابه جون لطف کردی اومدی پیشمون. ممنون از دعای خوبت
الهه مامان یسنا
7 خرداد 93 1:37
ای جانم که امسال مهر مدرسه ای میشه متین ما... چه زود میکذره.... انگار همین دیروز بود که با وبلاگت آشنا شدم مینا جان از شیطنتهای متین و پسرخاله اش میننوشتی و من کیف میکردم... حالا متین داره برای مدرسه آماده میشه و مهبد کلی شیطنتهای بامزه داره... اره الهه جون میبینی چه زوذ میگذره
مامان بهاره مامان امیرمحمد
7 خرداد 93 16:02
آفرین مینا جون شمامی تونید
مامان سودابه
13 خرداد 93 23:29
می بینی مینا جونمی میوه دلم جای بخیه مونده رو صورتش ایشالله زود خوب میشه
ستارگان آسمان من
14 خرداد 93 3:07
سلاااممم....خوبین؟ چشم بهم بزنیم بزرگ شدن بچه ها...منم اصلا باورم نمیشه امیر حسین داره میره کلاس سوم...ماشالاه به این گل پسر مهربون که انقدر کمکت میکنه... آره والا به یه چشم به هم زدن بزرگ میشن.
مامان مریم
17 خرداد 93 16:31
چه خوب متین از اینکارو هم میکنه حالا مهبد رفته اون زیر که مثلا یاد بگیره
مامان محمدرضا
6 شهریور 93 17:10
وااااااااااااااااااااااااااااای خدا چه حالی میده آدم جیگرو عشقشو میبینه خیلی دوستون دارم عزیزای خاله ] مرسی عزیزم.