متین متین، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره
مهبدمهبد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

متین و مهبد

نقاشی های متین.

سلام گل پسر خودم. خوبی مامانی. چه ها میکنی؟ امروز اومدم برات نقاشی های خوشگلت رو بذارم که ییشرفت های خودت رو ببینی و لذت ببری.البته اینم بگم که اول یه وبلاگ دیگه برای نقاشی هات درست کرده بودم ولی دیدم اونجا فایده نداره و منم هی یادم میره این شد که تصمیم گرفتم همین جا نقاشیات رو بذارم. این اولین نقاشی شما بود که من که برات شعر چشم جشم دو ابرو رو میخوندم و نقاشیش رو میکشیدم و شما که هنوز 2سالو نیمت هم نشده بود به خاطر علاقه زیادت به این شعر اینو کشیدی. اینم اولین رنگامیزی شماست . چند تا هم چشم چشم دو ابرو ورژن جدید. نقاشی های 3سالو 6 ماهگیت.           &nbs...
6 مهر 1391

سلام.

سلام به گل پسری خودم.میدونم.چند وقتی نیومدم، شرمنده از روی دوستان هم شرمنده هستم .شما دوستان گلم چطورید؟ عرضم به حضور پسری خودم . این چند وقته همش به عروسی و نامزدی و تولد گذشت. تازه یه تولد دیگه هم هنوز داریم.واسه همین کلی وقتمون رو میگرفت. یکی از این تولدها تولد آویتا گل بود که شما لحظه شماری میکردی واسه رسیدن به خونشون.کلی به هر دوتاتون و البته من خوش گذشت .با هم حسابی بازی کردید .عاشق هم هستید و همدیگه رو خیلی دوست دارید.توی تولد حسابی بادکنک بازی کردید.میوه  و کیک به صورت چشم وهم چشمی کامل خوردید.و خلاصه که خیلی خوب بود .بعدا عکساش رو میذارم ببینی. توی این مدت همچنان کلاس میری و اینقدر منظم شده که همسایمون به شما از الان میکه...
26 شهريور 1391

روزای دلبرکم.

سلام به متین گلم.حالت خوبه مامانی. چطوریایی؟ دوستان گل چطورن.ببخشید که دیر به دیر میام .میدونید که کوچولوی دوم فعلا درگیرم کرده.بگذریم. متین مامان اینروزاشو با کارتون و کامپیوتر وفوتبال دستی سپری میکنه. یه کارتون جدید خریدم براش به اسم سونیک. 3000 باری شده دیده.اینقدر که ملکه ذهنم شده. میاد و میگه مامان بغل و اونموقع بغلش میکنم و موهای نازش رو نوازش میکنم بعد یهویی میگه بسه و تندی میره. به ابوالفضل می گه : ابسفسل دی وی دی رو میگه: دی بی دی به کامپیوتر میگه: کامبیتر وقتی میخواد بگه برنده شده میگه: من بوریدم. اتاقش رو دیگه میتونه خودش جمع و جور کنه. جدیدا با هم آب میوه میگیریم .عاشق این کار شده و روی هوا قبول میکنه و بعدش با ...
8 شهريور 1391

دنیای من.

وقتی نگاهت می کنم دوست دارم دنیا وایسته تا بتونم بدون نگرانی نگاهت کنم. دستای کوچولوت، چشمای درشتت، گردن باریکت ، خیلی ماهو دوست داشتنیه، حس قشنگی که دلم نمیخواد هیچ وقت تموم بشه.این حس رو دوست دارم . وقتایی که غذایی رو که دوست داری و با علاقه میخوری به چشمات نگاه میکنم که خمار میشه و میدونم داری لذت کامل رو از خوردن اون غذا میبری . موقعی که برام موضوعی رو تعریف می کنی ولی خودت حواست جای دیگست ف عشق میکنم .وای خدا چه احساس لذت بخشیه. وصف نشدنی.داشتن تو فرشته کوچولو در کنارم خیلی محشره و به خاطر داشتن تو هر لحظه از خدا تشکر میکنم. خدا جونم ، خدای مهربونم. ممنون.خیلی ممنون.ممنون که گوشه ای از زیبایی ها ،خوبیهای خودت رو کنارمون گذاشتی. ...
6 مرداد 1391

4 سالگیت مبارک

تولد تولد تولدت مبارک. بازم شادی و بوسه ، گلای سرخ و میخک میگن کهنه نمی شه تولدت مبارک تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما تو تقویما نوشتیم تو این ماه و تو این روز از اسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا یه کیک خیلی خوش طعم ،با چند تا شمع روشن یکی به نیت تو یکی از طرف من الهی که هزارسال همین جشنو بگیریم به خاطر و جودت به افتخار بودن تو این روز پر از عشق تو با خنده شکفتی با یه گریه ی ساده به دنیا بله گفتی ببین تو اسمونا پر از نور و پرندس تو قلبا پر عشقه رو لبا پر خندس تا تو هستی و چشمات بهونه س واسه خوندن همین شعر و ترانه تو دنیای ما زندس واسه تولد تو باید دنیا رو اورد ستاره رو سرت ریخت تو رو تا اسمون...
4 مرداد 1391

جدیدترین روزانه ها

سلام عمرم، خوبی مامانی. مامان تنبلت رو ببخش که خیلی دیر اومدم. شما دوستای گلم چطورید؟ شرمنده روی شما هم هستم . عزیز دلم واست بگم شما همچنان میری کلاس های خلاقیت.برات سرویس گرفتم آخه مسیرمون بد بود حالا شما راحت میری و برمیگردی. با بلزی که برات خریدم آهنگ تولدت مبارک رو میزنی. وقتایی که برام چیزی رو تعریف میکنی اینقدره ناز بیانش میکنی که گل از گلم میشکفه. موقع خرابکاری نیست میشی بعد که میام سراغت میبینم، بعله داری شیطنت میکنی مثلا: دیروز دیدم نیستی صدات کردم میگی روی تختم دراز کشیدم. اومدم دیدم شما با گوشی من داری یواشکی بازی میکنی. یا داری توی حال راه میری میبینم یه دستت رو از من قایم میکنی وقتی مجبورت کردم نشونم بدی .د...
19 تير 1391

بازم روزانه و روزانه

سلام گل پسر مامان.حالت چطوره خوبی عسلم.ببخشید که چند وقتی نتونستم برات بنویسم .میدونی که نی نی توی راه دارم و حوصله خیلی کم. میام و اتفاقات مهم یا جالب رو برات مینویسم. دوستای خوبم .شما رو هم فراموش نکردم.میام و بهتون سر میزنم. جونم واسه پسرم بگه که شما الان 4 سالته و واسه خودت مردی شدی، شخصیتی داری، شیطون بلا، ناقلا، مربون و دوست داشتنی و البته گاهی هم شدیدا غرغرو. این اخریه رو خیلی وقته که جز پروژهام کردم تا از سر شما بندازم. تا اندازه ای هم موفق بودم ولی خوب ، برای رسیدن به نتیجه مطلوب زمان لازم. توی این مدت شما میری کلاس و چیزهای جدید یاد میگیری.هر روزش یه جوره ولی دیگه رفتارهات رو حفظ شدم و بعد هر موضوع میدونم که میخوای چی کار...
31 خرداد 1391