4 سالگیت مبارک
تولد تولد تولدت مبارک.
بازم شادی و بوسه ، گلای سرخ و میخک
میگن کهنه نمی شه تولدت مبارک
تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا
و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما
تو تقویما نوشتیم تو این ماه و تو این روز
از اسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا
یه کیک خیلی خوش طعم ،با چند تا شمع روشن
یکی به نیت تو یکی از طرف من
الهی که هزارسال همین جشنو بگیریم
به خاطر و جودت به افتخار بودن
تو این روز پر از عشق تو با خنده شکفتی
با یه گریه ی ساده به دنیا بله گفتی
ببین تو اسمونا پر از نور و پرندس
تو قلبا پر عشقه رو لبا پر خندس
تا تو هستی و چشمات بهونه س واسه خوندن
همین شعر و ترانه تو دنیای ما زندس
واسه تولد تو باید دنیا رو اورد
ستاره رو سرت ریخت تو رو تا اسمون برد
اینا یه یادگاری توی خاطره هاته
ولی به شوق امروز می شه کلی قسم خورد
تولدت عزیزم پراز ستاره بارون
پر از باد کنک و شوق ،پر از اینه و شمعدون
الهی که همیشه واسه تبریک امروز
بیان یه عالم عاشق ،بیاد هزار تا مهمون
این شعر زیبا رو مامان سونیا جون برات گذاشته بود و تقدیمش کرده بود به تو .منم گذاشتمش اینجا.مرسی خاله مهربون.
وای خدا انگار همین دیروز بود که توی بیمارستان بغلت کردم. چقدر زود گذشت .4 ساله شدی .بزرگتر و قوی تر .ماشالله ماشالله هزار ماشالله.
قربونت برم. تولدت مبارک .امیدوارم .همیشه شاد و خوشحالو سلامت باشی .
خدایا ازت ممنونم بخاطر داشتن فرشته کوچولوی به این زیبایی .یه دنیا ممنونم.
این چند وقته که نبودم سرم شلوغ بود .چون یکدفعه تصمیم گرفتیم که برات تولد بگیریم .دیگه باید دنبال خیلی چیزا میگذشتم که خیلی هاشو هم پیدا نکردم متاسفانه.اما خوب .بالاخره برگزارش کردم.با تمام کاستیهاش.
تولد شما یکشنبه 25 تیر ولی برای اینکه همه عزیزانمون باشن تولد موکول شد به 5شنبه 29 .
از ساعت 5 بعدازظهر یکی یکی مهمونا سر رسیدند. و ذوق شما برای دیدن همه اونها شروع شد.با شیطنت و بالا و پایین پریدن.مخصوصا وقتی اوینا گل اومد.وای که چقدر با انرزی بودید شماها .از ذوق شما منم پر از شادی شدم و تمام خستگیم در رفت.
موقعی که بمب شادی ترکوندیم یا وقتی که فشفشه های روی کیک رو روشن کردیم.خیلی خوب وپر هیجان بود .خوب زیاد حرف نزنم بریم سراغ عکسای نه چندا خوب.
خوشامد گویی باب اسفنجی روی در خونه
تنها عکس اتلیه ای موجود .بقیه رو در پست های بعدی میزارم.
تزئینات
یادگاری های کوچلو برای مهمونای فسقلی خودم.
اینم کیک متین.
اینقدر شکلات سنگگی خورده بودی لبات تغییر رنگ داده بود.
شما و آوینا شیطون که عاشق کلاهش بود و بدون کلاه نمیتونست باشه.
برعکس آوینا دو تا موچول دیگه که انیسا و ایدین باشن. کلاه رو دوست نداشتن.
و بزور روی سرشون نگه داشتیم تا عکس بگیریم.
باز ایدین یه ثانیه نگه داشت کلاه رو ولی آنیسا کوچولو که اصلا خوشش نمیومد.
ببینید چقدر ملوسی شده.
شیطونی و رقصیدنای شما و اوینا گل بعد ترکوندن بمب شادی.
جمع دوستان.به ترتیب از چپ به راست .عرشیا شیطون، امیر حسین خان و هستیا خانم گل.
شما و فسقلی های جمع.
از راست به چپ.ایدین تپل، ملوسکی آنیسا و آوینا شیطون بلا.
حالا وقت کادوهاست.
اول کادوی بابارضا و عزیز(مادر و پدر مهربونم.)
عاشق اسکوترت هستی و همه جا باهاش بازی میکنی.
کادوی باباجون و مامان جون( پدر و مادر بابا)
خیلی بهت میاد
کادویی عمه.
اینقدر فوتبال دستیتو دوست داری که با تمام سنگینیش هی میاری پبش من یا بابایی تا باهات بازی کنیم.
خاله مریم و خاله میترا هم پول دادند تا شما بتونی هرچی دلت میخواد بخری.
دوست و همکار بابایی که پدر امیر حسین . عرشیا و هستی هست.
هدیه دوست جونت آوینا بلا.این کادویی رو خیلی وست داری .مخصوصا عروسک شرک رو همش توی دستته.
اینم کادوی آنیسا موشول.باطری نذاشتی برامون اینقدر که برات باطری گذاشتیم و هی روشنش کردی قطارت رو.
مامان آیدین خوشگل هم پول داد.میذارم توی حسابت.
اینا هم از طرف منو بابایی
در آخر از همه عزیزان تشکر میکنم بابت هدیه های خوبی که برای متین آوردی .دستتون درد نکنه .
ان شالله بتونیم جبران کنیم.