جدیدترین روزانه ها
سلام عمرم، خوبی مامانی. مامان تنبلت رو ببخش که خیلی دیر اومدم.
شما دوستای گلم چطورید؟ شرمنده روی شما هم هستم .
عزیز دلم واست بگم شما همچنان میری کلاس های خلاقیت.برات سرویس گرفتم آخه مسیرمون بد بود حالا شما راحت میری و برمیگردی.
با بلزی که برات خریدم آهنگ تولدت مبارک رو میزنی.
وقتایی که برام چیزی رو تعریف میکنی اینقدره ناز بیانش میکنی که گل از گلم میشکفه.
موقع خرابکاری نیست میشی بعد که میام سراغت میبینم، بعله داری شیطنت میکنی مثلا: دیروز دیدم نیستی صدات کردم میگی روی تختم دراز کشیدم. اومدم دیدم شما با گوشی من داری یواشکی بازی میکنی. یا داری توی حال راه میری میبینم یه دستت رو از من قایم میکنی وقتی مجبورت کردم نشونم بدی .دیدم ای داد بیداد با خودکار سیاه کل دستت رو از بالا تا پایین خط خطی کردی .تازه ذوقم میکنی.
کلا بد غذا شدی و هیچ چیز رو درست و حسابی نمیخوری .
جدیدا با محمدرضا ( پسرخالت) خیلی دعوا میکنی و در واقع خیلی میزنیش. میدونم چرا .
شبا دیگه ساعت 9 تا 9:30 خوابی.
قربونت برم میری توی دستشویی دستو صورتت رو بشوری .خودت دندوناتو تمیز میکنی.ولی سرتاپات رو هم خیس میکنی.
از بیرون که میای دنپایی یا کفشت رو میذاری سرجاش.
وقتایی که میگم بیا کمک کن خونه رو مرتب کنی .دیگه میدونی خیلی از وسایل باید کجا باشه.تندی میذاریشون سر جاش.البته اگه سرحال باشی.
امروز اومدی از کلاس میپرسم چی کار کردی؟میگی: از اون جوشا انداختی توی اب نصف شد .بعد که کار کلاسیت رو نگاه میکنم تازه میفهمم منظورت قرص جوشان بوده .
پت و مت رو بلد شدی ولی هنوز هم میگی گتو مت.
به لاک پشت های نینجا میگی لاک پشای اینجا.
حرفه ای بازی کامپیوتری داستان اسباب بازیا شدی.
وقتی فوتبال نشون میده . میگی مامان تو نگاه نکن فوتبال برای شما خانوما نیست.ای نژاد پرست.
راستی خوشگل من هفته دیگه تولدت .میخوام برات تولد بگیرم .
خودت تم باب اسفنجی رو انتخاب کردی و من در حال آماده کردن وسایل هستم نمیدونم بتونم یا نه .
انگار همین دیروز بود که چشمای قشنگت رو به این دنیا باز کردی .دیگه حالا مردی شدی .4 سالت شده.اقا شدی.ایشالله 100 سالگیت رو ببینم عزیزم . خیلی خیلی خیلی دوستت دارم.
توی این عکس که جاده چالوس بود .شما میخواستی گل بازی کنی کنار رودخونه. البته بیشتر بابا و عمو مسعود و کیوان بازی کردن و قلعه هم ساختن.توی عکس بعدی بهتر میبینی قلعه ساخت وطن رو.
بابا جون داشت سماور ذغالی حاضر میکرد شما هم توی فوت کردن کلی کمکش کردی.
به مناسیت تولد خاله میترا که 15 همین ماه بود رفتیم چیتگر بعدشم رفتیم خونشون.شما توی پارک هم دست از سر گوشی بابا برنداشتی .با این که خیلی هم بازی کردی.
اینم کیت تولد که که گرفتیم اما شما و مهراوه بیشتر باهاش عکس انداختید.