متین متین، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره
مهبدمهبد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

متین و مهبد

چند روز گذشته

1390/11/3 15:08
نویسنده : مامان مینا
1,180 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

این شنبه که اول بهمن بود ، دوباره یه برف خوب و عالی اومد و ما رو خیلی خوشحال کرد. چون می تونستیم با هم بازی کنیم. تازه بابا جون هم موند خونه جون یه 15 سانتی برف روی زمین نشسته بود که نمی شد واقعا جایی رفت من و شما هم از خدا خواسته با بابای مهربون رفتیم توی کوچه برف بازی. من و بابایی کلی با بیل جلوی پارکینگ رو از برف پاک کردیم و بعد باه گلوله برفی درست کردیم و جنگ گلوله برفی راه انداختیم . کم کم همسایه ها هم به ما ملحق شدن و بازیمون قشنگتر شد .شما حسابی بازی کردی و کلی برف به بقیه پرت کردی البته همش با ملایمت .خلاصه که خیلی خوب بود.بعد که اومدیم خونه بعد عوض کردن لباسای خیس مامان برای شما و بابا یه شیر کاکائوی داغ درست کرد ،با کیک خونگی ، بعد رفیتم زیر پتو اونم کنار بخاری و با هم شیرکاکائو و کیک رو خوردیم خیلی خوشمزه بود .بعد می دونی چی کار کردیم .،،،،،،،،،،،،یه کار عالی سه تایی با هم خوابیدیم .خییییییییییییییییییلی خوب بود و خستگی از تنمون در رفت.

غروب ، رفیتم خونه بابا رضا شما طبق معمول توی راه خواب بودی. رسیدیم خونه بابارضا و کلی با هم خوش گذروندیم .عزیز آش نذری داشت و ما هم رفتیم تا کمک کنیم .اما امسال یه فرق داشت با سالای قبل و اونم این بود که شما اونقدر بزرگ شدی که تونستی کلی کمک کنی . رشته بریزی ، آش هم بزنی .خلاصه که خیلی ذوق کردم وقتی دیدم این جوری کمک کی کنی و خودت لذت می بری از این کارت این آش نذری مامانم اینا برای هر سال چهل و هشتم .که تا حد امکان کمک می کتیم .بعدش کلی با هم آش خوردیم .شما حسابی بازی کردی .

بعد ازظهر شما و بابارضا رفیتد تا به سگای بابارضا غذا بدید .یدفعه نمی دونم چی شد که یکی از سگا به اون یکی پرید و چون شما جلو بودی حسابی ترسیدی و جیغ زدی و در رفتی.

من همش می ترسیدم که این ترس بمونه آخه هر جا ی رسیدیم فکر می کردی صدای سگ میاد .شب موقع خواب خیلی باهات صحبت کردم و شما هم از ترسیدنت از سگ گفتی فکر کنم کمک کرد تا شب خواب نبینی و راحت بخوابی . خداروشکر.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان امیرعلی
3 بهمن 90 18:54
به به برف.خوش به حالتون.آش نذری هم قبول باشه.آفرین به متین خان که اینقدر برا خودش آقا شده.تو پسر شجاعی هستی از سگ نباید بترسی.
مامانی هدیه
4 بهمن 90 10:13
خوش به حالتون چقدر خوش گذشته
جای هدیه رو خالی می کردین آخه اینجا فقط بارون میآد


جای همه دوستای متین و مخصوصا هدیه جونو خالی کردیم.
خانمی ناراحت نباش بارون هم قشنگ.
الهه
11 بهمن 90 8:57
سلام.ممنونم كه بهم سر زدي.خوش بحالتون.شيراز اصلا برف نمياد.منم برفو خيلي دوست دارم.


امروز شنیدم که برف میاد؟؟؟؟ یعنی اشتباه شنیدم.