متین متین، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره
مهبدمهبد، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره

متین و مهبد

باز هم روزانه

1391/2/20 15:10
نویسنده : مامان مینا
1,783 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دلم .می دونم میدونم .بازم دیر اومدم .خوب چیکار کنم حال ندارم  دیگه .الان ولی برات مینویسم.

از این چند وقته که کارمون شده موندن توی خونه.شما اصلا دیگه دلت نمیخوای بری مهد کودک چرا؟ الان واست مگم.

فکر کنم 2 هفته پیش بود میخواستم برم ارایشگاه و چون کارم طول میکشید تصمیم داشتم بزارمت مهد ولی شما اینقدر گریه کردی که دلم دیگه طالقت نیاورد و با خودم بردمت ارایشگاه و شما هم مثل همیشه ساکت نشستی تا کارم تموم بشه .حالا چرا نمیخواستی بری .میون گریه هات همش میگفتی خاله اکرم منو دعوا میکنه .یه بار قبلا هم زده بودتت که با وساطتمسئول مهد همه چی بخیر گذشت.ولی دیگه این دفعه نتونستم تحمل کنم .و تصمیم گرفتم که دیگه نبرمت مهد و دلیلش رو هم بهشون بگم  و اگر اون خاله از اونجا رفت شاید دوباره ببرمت .آخه میدونی تا الان بهترین مهد منطقمون بود ولی حالا...... چه میشه گفت .بقیه خاله هات خیلی خوب هستند این یکی نمیدونم چه اتفاقایی براش افتاده که سر بچه ها کلاسش خالی کرده .به هر حال فعلا خونه ای و من چون حال ندارم کلاس های استعدادیابی هم نمیبرمت ولی تصمیم گرفتم از اول خرداد ببرمت که حسابی توی خونه خسته شدی .

هر روز میبرمت پارک حتی شده نیم ساعت. شما هم حسابی بازی میکنی.

چند تا دوست پیدا کرده بودی منظورم ماکان و دوتا حنانه هاست . حسابی باهم بازی میکنید و البته با ماکان راحت تری.دیروز اومده بود خونمون ولی برو نبود .به نظرم هر چیزی حدی داره شما از حدش گذرونده بودید و منم به هر ترفندی بود ردش کردم بره خونشون.

دو روز پیش بهم میگی : مامان میشه بریم یه جای گشنگ بشینیم با هم به به بخوریم .منم گفتم چشم و بردمت پارک وبا یه زیر انداز کوچولو و ساندویچ پنیر و گوجه کلی با هم خوش گذروندیم و بعدش ه شما رفتی سرسره یازی و همش هم وسطش میومدی و میگفتی مامان وقتم نموم شده؟ زمان ندارم؟ منم با خنده میگفتم که چرا میتونی هنوز بازی کنی و شما ه مشاد و خوشحال میرفتی کنار دوستای 1 ساعته ای که پیدا کردی .

بعضی شبا میخوای که پیش ما بخوابی و اصلا نمیری توی اتاق خودت.به هر بحونه ای شده میای توی تخت ما و حتی جای کم هم منصرفت نمیکنه که بری و در طول شب پدر منو باباییو هفت جدو ابادمونو در میاری از بس که غلت میزنی.ولی بعضی شبا اصلا بدون ذره ای تکون خوردن میخوابی.

یه وقتایی صدام میکنی و هی میگی. مامان می گم که میگم که میگم که میگم که میگم که و بعدش چند تا جمله نامفهوم میگی که اصلا ازش چیزی سر در نمیارم.

همش میای و میگی بغلم کن منم که الان نباید این کار رو بکنم سعی میکن با ترفندهای مختلف ارومت کنم ولی شما دلت میخواد فقط روی شکمم بخوابی و خیلی ناراحت میشی که نمیذارم بیای و اون موفع میگم که نی نی دردش میگیره هی میگی بیارش بیرون دیگه .......

تا یه گوشی میبینی دیگه ول کن نیستی تا شارژش رو تموم کنی .از دست تو

الان دیگه چیزی یادم نمیاد .تا بعد عشق من.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

مامان علی مرتضی
20 اردیبهشت 91 15:18
تو ای مادر که یک عمره دلت با غصه دم سازه صبوری های تو مادر منو به گریه میندازه مثل یک طفل خواب آلوده من محتاج آغوشم از اون لالاییات مادر بخون بازم توی گوشم برای سرنوشت من تو دلواپس ترین بودی برای اشکهای من همیشه آستین بودی تو ای همیشه غم خوارم تو ای مطرح ترین یارم به نام نامی مادر همیشه دوستت دارم روزت مبارک
بابای دوقلوها
20 اردیبهشت 91 15:35
ای بابا
واقعا مربی مهد متین رو کتک زده
این دیگه کیه بابااااااااااااااااا

متین نگران نباش. مگه دستم به اون خالهه نرسه.



ممنون بابای مهربون .تا شما دوستان خوب رو دارم خیالم راحت.
نرگسی
20 اردیبهشت 91 17:01
عزیز دلمممممممممممم که انقدر شیرین زبونی .. بوسسسسسسسسسسسس ..


قربونت
بابای دوقلوها
22 اردیبهشت 91 9:28
کردم از علم سوال
می توانی آیا
معنی مادر را
بهر من شرح دهی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
منطق وفلسفه وعقل وزبان کم دارم
قدرت شرح وبیان کم دارم
.........................................
روزتان گلباران



ممنون بابای مهربون.
مامان امیر علی
22 اردیبهشت 91 12:59
راسی روزمون مبارک


مرسی عزیزم.
مهتاب
22 اردیبهشت 91 17:16
…...…,•’``’•,•’``’•, …...…’•,`’•,*,•’`,•’ ...……....`’•,,•’` ,•’``’•,•’``’•, ’•,`’•,*,•’`,•’ .....`’•,,•’ ,•’``’•,•’``’•, ’•,`’•,*,•’`,•’ ,•’``’•,•’``’•,. ’•,`’•,*,•’`,•’ .....`’•,,•......’ …...…,•’``’•,•’``’•, …...…’•,`’•,*,•’`,•’ ...……....`’•,,•’` …..............…,•’``’•,•’``’•, ...........…...…’•,`’•,*,•’`,•’ ..............……....`’•,,•’` …..............…,•’``’•,•’``’•, ...........…...…’•,`’•,*,•’`,•’ ..............……....`’•,,•’` …...…,•’``’•,•’``’•, …...…’•,`’•,*,•’`,•’ ...……....`’•,,•’` ,•’``’•,•’``’•, ’•,`’•,*,•’`,•’ .....`’•,,•’ تا دیده ام به روی جهان باز شد، زشوق لبخند مهربان تو جان در تنم دمید فریاد حاجتم چو برون آمد از گلو دست نوازش تو به فریاد من رسید روز مادر مبارک . . .
مامان الینا
22 اردیبهشت 91 17:34
در امتحان انشایی از بچه ها خواسته شد تا انشایی با موضوع مادر بنویسند، بچه ای زیرک تنها همین جمله را در دفترش نوشت: حتی میلیون ها کلمه هم نمی تواند عشق و محبت مادرم را توصیف کند… روز مادر مبارک…
مامانی درسا
23 اردیبهشت 91 2:20
به تو سلام می کنم، تا خانه عروجم با دعای تو بنا شود و دلم در آسمان آبی مهرت رها شود روزت خجسته، لبانت پر ز خنده و دلت شاداب و سرزنده باد . . .
مامان مهراد
23 اردیبهشت 91 7:42
—–-—▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒
—–-▒███████████▒
—▒████▒▒▒▒▒▒▒███▒
-▒████▒▒▒▒▒▒▒▒▒███▒……………….▒▒▒▒▒▒
-▒███▒▒▒▒▒███▒▒▒███▒…………..▒██████▒
-▒███▒▒▒▒██████▒▒███▒……….▒██▒▒▒▒██▒
—▒███▒▒▒███████▒▒██▒…….▒███▒▒█▒▒██▒
—–▒███▒▒████████▒██▒…▒███▒▒███▒▒██▒
——–▒██▒▒██████████▒▒███▒▒████▒▒██▒
———▒██▒▒██████████████▒████▒▒██▒
———-▒██▒▒█████████████████▒▒██▒
————▒██▒▒██████████████▒▒██▒
————–▒██▒▒████████████▒▒██▒
—————-▒██▒▒██████████▒▒██▒
—————–▒██▒▒████████▒▒██▒
——————-▒██▒▒██████▒▒██▒
———————▒██▒▒████▒▒██▒
———————-▒██▒▒███▒▒█▒
————————▒██▒▒█▒▒█▒
————————-▒██▒▒▒█▒
—————————▒██▒█▒
—————————♥♥♥♥♥♥
—————————-♥♥♥♥♥
——————————♥♥♥
—————————-—♥♥
روزت مبارک خانوم گل
———————————♥


مرسی
نرگسی
23 اردیبهشت 91 8:23
مامان مینا حالت خوبه ؟ نیستی آخه .. وب نی نی هم سری بزن .. ایشالله که خوب باشی عزیزم ..


قربونت من خوبم .دوست دارم ولی خیلی حوصلم نمیگیره .
مامانی هدیه
23 اردیبهشت 91 9:44
سلام روز زن مبارک
الهی بمیرم کی دلش اومده متین جونم رو دعوا کنه


ممنون عزیزم.
میبینی خاله جون دور از چشم من تونسته همچین جنایتی رو مرتکب بشه.
مامان زهرا(شهرادشیر کوچولو)
23 اردیبهشت 91 15:04
مامان حتما پی گیری کنید
مربی بچه و ... زدن....!!!!!
شاید متینی چون می خواد پیش شما بمونه بهانه می اره
نی دونم والا
متین جون دیگه ملد شدی باید ملاقب مامان باشی پسرم


پیگری کردم واقعا این کار وحشتناک رو کرده .
چشم خاله جون.
نرگس
24 اردیبهشت 91 8:54
عجب آدم ... آخه مگه آدم بچه رو می زنه خوبه داره میگه بچه نه آدم بزرگ اگه بچه اذیت وشیطونی نکنه پس من بکونم واااااااااااااا
اگه دم دستم بود تیکه بزرگش گوشش بود
راستی عزیزم خیلی مواظب خودت باش سعی هم بکن که متین نسبت به نی نی تو دلت حساس نشه یعنی فکر نکنه که به خاطر اون نی نی که تو دلته اونو بغل نمی کنی ممکنه حسادتش گل کنه بوس عزیزم

خودم حقش رو گذاشتم کف دستش.
مرسی عزیزم .
خودم فکر میکردم حسودی کنه ولی خوشبختانه تا الان که اینجوری نبوده
مامان سانلی
24 اردیبهشت 91 16:02
وایییییییی میزنه؟اگر من جای شما بودم حسابی حالشو میگرفتم.
سانلی هم ول کرده بودن تو خیابون قبل از اینکه من برم دنبالش.دلشون نمیسوزه که.تا دو روز مریض بودم میگفتم اگر بچه ام رو میدزدیدم چیکار میکردم.


وااااااااااااای خدا چه کارا که نمیکنن.نمیدونم اگه بچه خودشون هم بود همین رفتارها رو داشتن.
مامان یگانه زهرا
28 اردیبهشت 91 2:02
عزیزم مراقب خودتو متین جون باش


ممنون خانمی که به فکر ما هستی.شما هم مواظب خودتون باشید.
مامانی درسا
28 اردیبهشت 91 10:20
قربون این پسره برم که شیر زبونی میکنه ...... وای از این مهد کودکا ..... گاهی وقتا یه چیزایی میشنوم ...... پسرمو ببوس و مواظبش باش ...... برای بغل کردن هم سعی کن بهش توضیج بدی که نمیتونی بغلش کنی ......


ممنون عزیزم .حتما همین کار رو میکنم.