دیرکردها
سلام عشق من .بازم شرمنده میدونی که .دیگه گفتن نداره که مامان حسابی تنبل شده و حال نداره.
حالا اومدم تا جبران کنم.
از تولدها بگم. که شما دوتا تولد خوشگل رفتی .یکی تولد آوینا گل که متاسفانه عکساش دستم نیست و دومی تولد انیسا موچول که خوشبختانه عکساش همین جاست. عکس های تولد آوینا رو هم به محض گرفتن میذارم برات.جونم واسط بگه که هر دوتاش رو خیلی دوست داشتی و خیلی هم بهت خوش گذشت البته به منم خوش گذشت.کلا همه چیز عالی بود.
تمش مینی موس بود
اینم کیک خوشمزش.
ا
دوتا عشق من.
آنیسا با لباس مینی موسی
عشق مامان. بالاخره دایی اومد.میدونی که دادش گلم همش توی ماموریت اونم روی دریاست و خیلی دیر به دیر برمیگرده که باعث میشه خیلی خیلی دلم براش تنگ بشه.چه میشه کرد .کارش اینجوریه دیگه ولی خوب خیلی خوشحالم که اومده و واسه همین با هم رفتیم جاده چالوس، رستوران پامچال .رستوران خوبی بود، هم غذاش خوشمزه بود و هم موسیقی زنده داشت که خیلی کیف داد .
شما اولش خیلی ذوغ داشتی ولی چون مسیر یه کم طولانی بود خسته شدی و توی ماشین خوابیدی .وقتی هم رسیدیم پیش دایی اینقدر سخت بیدار شدی که بیدار کردن شما برای منو بابا و دایی به یه پروژه تبدیل شد تا که خلاصه بیدار شدی.دختر دایی گلت هم مهراوه که حسابی خوابش میومد رو به زور بیدار نگهش داشتیم تا شما دوتا تونستید با هم یه دل سیر بازی کنید.بعد که بیدار شدی .یه بیست دقیقه ای اخمو بودی ولی بعد سرحال سرحال شدی و با مهراوه حسابی بازی کزدید و کلی با آهنگ ها بالا و پایین پریدید.
شما و دایی و زن دایی
مهراوه گل که همیشه میخنده.من خیلی خیلی دوستتون دارم.