متین متین، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره
مهبدمهبد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

متین و مهبد

کنسرت خواجه امیری

1390/8/20 21:32
نویسنده : مامان مینا
1,164 بازدید
اشتراک گذاری

سلام جیگری دیشب با هم رفتیم کنسرت آخه خاله مونا برامون بلیط گرفته بود ما هم که بدمون نمیومد گفتیم بریم هم فال هم تماشا . قرار شد خاله میترا و دوستامون سولماز و حمید هم بیان پس دم تالار وحدت قرار گذاشتیم. زود رفتیم جای پارک پیدا کنیم به خیال خودمون ولی همین که وارد خیابون تالار شدیم دیدیم که ای داد بیداد کنار خیابون که جا نداره هیچ وسط خیابون هم پر ماشین. داشتیم با خودمون فکر می کردیم که حالا چی کار کنیم که خاله مونا رو دیدیم گفت توی پارکینگ جا گرفته آخه خاله توی امور فرهنگی کار می کنه و کلی آدم می شناسه هماهنگ کننده کنسرهاهم هست ماشینو پارک کردیم اومدیم بیرون یهو یه جمعیت زیادی رو دیدیم که به سمت در تالار هجوم بردند فکر کردیم تظاهرات شده .خاله مونا گفت نه بابا یه شیر پاک خورده رفته اعلام کرده که کنسرت رایگان واسه همین جمعیت ریخته بودن فکر می کردن نذری می دن به نظر من آدم هر چقدر هم که طرفدار داشته باشه که نباید خودتو واسش بکشی که .اینقدر وضعیت بد بود که حراست تالار زنگ زدند 110 براشون نیرو فرستاد .توی این جمعیت ما خدا رو شکر از در رو رفتیم توی تالار تا له نشیم ولی نگه همزمان شد با باز شدن درای تالار جمعیتی بود که ریختن توی سالن تالار  . داشتیم اشدمونو می خوندیم که خدا فرشته ای نازل کردو یه در رو برامون باز کرد پریدیم توش و نفس راحت کشیدیم با خودم گفتم پسر بیچارم جوون مرگ شد زبونم لال. از توی اتاق صداهای بیرون جوری بود که مافکر کردیم الان دیوارا خراب می شه جونم واسط بگه بعد از خالی شدن سالن رفتیم که بشینیم سر جاهایی که گرفته بودیم آخه مجانی که نرفتیم خریدیم بلیطاشو ولی دریغ از 3 تا صندلی .بزور خدمونو توی 2 تا صندلی جا دادیم و هی جا عوض کردیم خاله مونا هم شما رو برد بیرون که یه وقت زیر اون جمعیت خدایی نکرده له نشی وقتی همه جا آروم گرفت البته با خیل جمعیت که رو دیوار هم آویزون بودند. کنسرت شروع شدو هلهله برپا شد . خاله شما رو آورد توی اول دوست نداشتی بمونی ولی بعد که دیدی بزن و بدون رقص و فقط دو انگشتی دست می زنند جمعیت کلی ذوق کردی و دیگه خوشت اومد و شما هم شروع کردی به دست زدن و آخر سری گفتی مامان من خیلی اینجا رو دوست دارم خوشم اومد ازش ماهم سجده شکر بجا آوردیم که شما نق نوق نکردی و لذت بردی و از خدامون بود خیلی سعی کردیم عکس بگیریم ولی جا که تنگ بود تاریک هم که بودف فلش که می زد دوربین همه سفید می شدیم . بز.ر از بین اون همه عکس 1 یا 2 تا درست کردم اونم ناقص فقط محض خاطره . بعد کنسرت هم که خواستیم جلوی تالار عکس بندازیم هر چی واستادیم دیدیم نخیر جمعیت نمی خوان برن خونشون و برای یه عکس باید تا 2 نصفه شب صبر کنیم ماهم از خیرش گذشتیم ولی با این حال خوش گذشت و کلی خندیدیم و چند تا آهنگ قشنگ هم از آقای خواجه امیری و با هم خوندیم.این دومین کنسرتی بود که رفتی اولیش سنتی بود که مامان خیلی خوشش نمیومد ولی این خوب بود خواستی باز بیاریمت ما هم گفتیم به روی چشم.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان بیتا
20 آبان 90 23:48
دوستان عزیز سلام من و بابای بیتا منتظر حضور پر مهر شما در نمایشگاه اسباب بازی و سرگرمی های کودک و نوجوان هستیم. 23 الی 27 آبان90 تهران خیابان فاطمی خیابان حجاب مرکز آفرینش های فرهنگی هنری کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان غرفه هواپیماهای جت رو هیچ شادی نیست اندر این جهان ..........برتر از دیدار روی دوستان
دایی بنی جون
21 آبان 90 9:33
سلام به روز شدیم .

قالب جدید هم مبارک عالی کار کردید و هنوز می تونید بهتر از این باشه .

رمز مطلب را به صورت خصوصی برای شما فرستادم.

سلام چه عجب بالاخره اومديد_حتما سرميزنم. ممنون از لطفتون ان شاالله بهترش ميكنم.
سمانه
21 آبان 90 21:02
به به چه خوووووووووووب

همیشه به گردش و خوش گذرونی خاله خوشگل

مامانش وبلاگ و ترکوندیااااااااااا

قالب اختصاصی و کی درستیده؟


سلام سمانه جان. ان شالله شما هم همیشه شاد باشید.
وبلاگ هم با افتخار خودم درستیدم ولی خب می دونم ناشیم هنوز......
مامان امیرعلی
25 آبان 90 0:13
سلام.به به چه قالب خوشکلی.بابا دست هر چی طراحه از پشت بستیاواقعا معرکه شده.همیشه به کنسرتجای ما هم که فکر کنم حسابی خالی بوده


سلام ممنون عزیزم چشمات خوشگل ی بینه. بله که جای شما خالی بود اگه دور نبودیم حتما با هم می رفتیم
خاله محمد مهدی
25 آبان 90 13:34
وای خوش به حالتون