کارهای این روزای متین.

سلام گل مامان یه چند روزیه نتونستم برات پستی بزارم ولی عذرخواهی هم نمی کنم چون لازم نیست که .اما خوب حسابی با شیطنت های شما در گیر بودم کارهای خوبو بد زیادی که گاهی منو از ته دل می خندونه و گاهی به حد مرگ عصبانی می شم.می گی چه کارایی باشه بقیشو بخون:

شما اینقده لوسی که حد نداره وقتی چیزی رو می خوای و من بهت نمی دم سریع قهر می کنی و دلت می خواد نازت رو بکشن و منم این کار رو توی این مواقع دوست ندارم توی اون زمانای خاص یه کلمه هم حرف نمی زندی و فقط قیافتو کج و کله می کنی اگر ازت بخوام حرف بزنی اینقدر غرور داری که جلوی حرف زدنت رو می گیره و معمولا وقتی حرف می زنی که واسه تو دیر می شه و نمی تونی کارت رو انجام بدی به طور مثال همین دیروز خونه خاله سمیه بودیم که شما گشنت شد وقتی خاله مهربون برات ماکارونی گرم کرد شما خودتو انداختی روی زمین منم از خواستم که بلند شی ولی شمل دوباره در مسیر لوسیت بودیدو بلند نشدی این بود که وقتی ازت پرسیدم گشنت هست یا نه حرف مزدی منم گفتم بهت که اگه حرف نزنی نمی تونم بفهمم غذا می خوای یا نه تو هم که همچنان ولو روی زمین بدون یک کلمه حرف. بعد از این موضوع گفتم اگه حرف نزنی غذا نمی تونی بخوری و من بجات می خورم البته گشنمم شده بود .شما همینجوری نشستی منو نگاه کردن و فقط غرغری بود که می کردی هیم بهت می گفتم بیا بگو گشنمه خلاص اما نگفتی که منم تا ته غذا خوردم اون موقع غرورت رو خوری به جا غذا گفتی مامان غذا می خوام حالا که غذا تموم شده بود کاری نمیشد کرد باید گشنه می موندی تا یاد بگیری برای حقت باید بتونی از خودت دفاع کنی . شاید با خودت فکر کنی که چه سنگدلم من ولی این جوری نیست اگه این رفتارها رو دارم فقط به خاطر خودت چون این جوری یاد می گیری دفاع کردن از خودت و به وقع حرف زدن رو مامانی لطفا ناراحت نشو وقتی بزرگ بشی خودت می فهمی.

این روزا حرفهای خوشگل و خنده دار خیلی می زنی.مثلا..........آهان یه روز با بابایی توی ماشین نشسته بودی که یدفه از توی صندلی ماشینت پریدی پایین و دسته صندلیتم بالا داده بودی به بابا گفتی (بابایی دسته صندلی رو دادم بالا غافلگیرش کردم.) وقتی شنیدم دوباره از خودت  منفجر شدم از خنده آخه برام جالب بود بدونم چه چیزی برای صندلی غافلگیر کننده بود .خودتم که با هیجان تعریف می کنی و صداتو مردونه می کنی خیلی باحال می شه من که کلی خندیدم بابا هم حسابی خندید.

دیشب حموم بودیم توی از این که دستت رو بزاری توی کاسه ای که با صابون کف درست کردم.خیلی لذت بردی خیلی خوشت می ومد از این کار دیگه کم کم از اسن که سرتو ببری زیر شیر آب نمی ترسی و خودت با رغبت این کار ورانجام می دی (توضیح: آخه قبل تراش از این که سرت رو بشوریم برای این که بعدش آب می ریختیم روی سرت حسابی می ترسیدی ) ولی حالا مردی شدی واسه خودت و نترس. یه کار جالب دیگه که یسب توی حموم کردی این بود که روی صندلی حموم می نشستی و مثلا پرت می شدی توی لگن حموم کلی هم کیف می کردی خلاصه که بعدشم فکر می کردی ماهی شدی دیگه گنجشک نیستس و باید توی آب بمونی خیلی این کارات رو ددوست دارم عزیزم. موش بخورتت تو رو قربونت بره مامان جییییییییگر من... ببخشید هیجان زده شدم.

راستی یه موضوع جدید 1 هفتست می ری کلاس ژیمناستیک که شما می گی ( باراشگا ژیلاسنیت)خیلی هم اونجا رو دوست داری فقط اولش که می خوام از توی سالن بیام بیرون وایمیسی وگریه میکنی و همش می گی اگه تو بری من دیگه نمی تونم تورو ببینم. و وقتی هم دارم می رم هی می گی مگه نگفتم نرو من که دلم هری می ریزی و کلی ناراحت می شم ولی چی کار کنم خانم مربی گفته اگه بمونیم توی سالن شما ها هواستون به ماهاست همش می رم بیرون ولی پشت در منتظر میمونم که اگه کاری داشتی فوری بپرم تو.در ضمن کلی بعدش ذوق زده ای از دویدنو بالانس زدن تازه یه دوست جدید به اسم مهدیار هم پیدا کردی که مثل خودت فقط 3 یا 4 ماه ازت بزرگتره .

 خوب.... مامانی دستش خسته شد تا بعد .