نمایشگاه
سلام عزیز دلم امروز جمعه 21 بهمن 1390 ما با خاله مریم و محمدرضا و عمو علی رفتیم نکایشگاه کیتکس خلی نمایشگاه جالب توجهی نبود ولی چند تا اسباب بازی اموزشی برای تو محمدرضا خریدیم و مشا اونجا نقاشی کشیدید ، بازی کردی و عکس گرفتید .و چون بابایی سردرد داشت و منم معدم درد گرفته بود خیلی نموندیم و زود اومدیم بیرون ولی به تو محمدرضا خداروشکر خوش گذشت و کلی بازی کردید. برو ادامه مطلب عکساتو ببین عسیسم.
کلی باهم اینجا بازی کردید و البته بازم سر اسباب بازیا باهم دعوا کردید. نمی دونم چه سری داره؟
اینجا واسه این که کلاه می خواستی ولی خجالت می کشیدی عکس بندازی با این آقای مهربون منم اومدم و با هم عکس انداختی و بعدش می گفتی من شجاع شدم.
اینم صحنه نقاشی کشیدن شما که دایره کشیدی ولی با کلی تخیل که ماهی داره تو آبو گربه اومد خوردشو از این حرفا
یه خاله مهربون هم اونجا داشت نقاشی خوشگلت رو زد به دیوار
اینم دوتا بازی اموزشی که برات خریدم که خیلی خوشت اومده بود ازشون
این آخری مال مامان برچسب خوشم اومد خرید واسه در اتاق ،قشنگ شده مگه نه؟