متین متین، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره
مهبدمهبد، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

متین و مهبد

3 ماهگی

سلام به دوستان مهربون حالتون چطوره؟ خیلی ممنون که توی تین مدت که نتونستم بیام جویای حالم بودید. راستش سرم خیلی شلوغه .پسرها هم که با شیطنت دوچندانش کردن .اونقدر زیاد که نمیتونم تند تند بیام و ازشون بنویسم.حالا یه مختصری خاطره میذارم تا بعد بیشتر بشه ان شالله. از آقا مهبد بگم که ماشالله هزار ماشالله عزیز دلم بزرگ شده و تپلی . 3 ماهش شد گل پسر .انگار همین دیروز بود که توی بیمارستان صورت ماهش رو به صورتم چسبوندن و گرمای وجودش منو لرزوند. مثل برقو باد گذشت ولی تمام لحظاتش جلوی چشمام .از خوابهای زیادش تا الان که وقت روزی 3 ساعت . از خنده های کجش تا الان که از ته دل میخنده و ما رو که میبینه ذوق میکنه.از هیجانش بخاطر این که دستش رو میشناسه و میخو...
24 اسفند 1391

انتقال مطالب مهبد از اون یکی وبلاگ(قسمت دوم)

. سلام سلام...... صد تا سلام. به روی ماهت عزیزم. خوش اومدی .با قدمات شادی دوباره اوردی.ایشالله همیشه شاد باشی و سالم .عزیز دلم. کوچولوی من. عشق من .ماه من .میدونی چقدر منتظر اومدت بودم .حالا خوشحالم که پیشمی و میتونم لمست کنم .ببوسمت و وتا میتونم نگاهت کنم .فقط نمیتونم بچلونمت .آخه خیلی ماهی دوست دارم بخورمت .ولی نمیشه خب....   بریم روز تولد شما. که 20 /91/9 دوشنبه هفته پیش بود. همه کارها رو انجام داده بودم و وسایل لازم رو از شب قبل حاضر کرده بودم و منتظر صبح بودم که برم بیمارستان .باید ساعت 6 صبح اونجا می بودم .شب رو با استرس خوابیدم. صبح هم از ساعت 5 دیگه خوابم نبرد .5/30 صبح حاضر شدم و با بابایی و عزیز و البته داداشی که بیدارش ...
17 اسفند 1391

روز عشق

سلام به کوچولوهای خودم .ایشالله که همیشه شاد و سرحال باشید. از این چند روزه براتون بگم که سرمون شلوغ بود .آخه دیروز روز عشق بود و منم تصمیم داشتم که غذایی آماده کنم .خیلی خوب نشد ولی از این که بابایی و شما خوشحال بودید خودم هم راضی شدم.آقا متین شما که حسابی ذوق زده بودی و میگفتی که تولد منم هی میگفتم نه فقط جشن کوچولو چون اگه قبول میکردم که تولد باید حتما کیک میگرفتم .میخواستم درست کنما ولی نشد که بشه .دفعه بعد .... از شما آقا متین گل بگم که میری همچنان کلاس و هر روز میای و شعرای جدید میخونی که نصفش انگلیسیه و نصفش فارسی .این یه نمونش بقیش رو یادم نمیاد. زنبور زرد آمد      بر روی موهایم گفتم تو زی هس...
10 اسفند 1391

مریضی دوباره متین

    سلام به گل پسرای خودم خوبید ؟ دردو بلاتون بخوره توی سر من .هیچ وقت مریضیتون رو نبینم. ایشالله همیشه تنتون سالم باشه.بازم نتونستم چند روزی بیام.اگه حالم بده .دایی عزیزم به رحمت خدا رفت دیروز بود راستی دیروز چندم بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟آهان.2 /91/12 چه روز بدی .باتلخی شروع شد و هنوز ادامه داره.دایی بزرگم که خیلی دوستش داشتم رفت .سرطان معده داشت و 1 سالی یا شایدم بیشتر در جنگ با این مریضی وحشتناک بود که دست آخر هم خدا بردش. همین الان دلم براش تنگ شد.چقدر دیروز براش گریه کردم .البته نصفش یواشکی .چون جلوی شما متین خان که نمیشد گریه کرد اونوقت سوال پیچم میکردی و منم نمیتونستم بهت جواب بدم یه بار که پرسیدی گفتم:چیزی رفته توی چشمم.دیگه مجبو...
3 اسفند 1391

واکسن 2 ماهگی مهبد

  سلام به گل پسرای مامان ...... آخیش چه خوب شدا حالا میتونم به هر دوتاتون سلام کنم. خوبید گلای من.چه خبرا الان بهتون خوش میگذره. عزیزای گلم جونم واستون بگه .که امروز 21/11/91 هستش که دارم براتونمی نویسم .صبح با شما پسرای گل رفتیم که واکس مهبد رو بزنیم. آخه آقا پسر 2 ماهش شده .قربونش برم .بزرگتر شده .خندون تر شده .مثل متین خان جیگر طلا شده .یادش بخیر انگار همین دیروز بود که متین رو میبردم برای واکسن دو ماهگیش .هر دوتاتون خیلی گریه کردید. مهبد رو که نگو اینقدر گریه کرد که حد نداشت. خدا رو شکر که متین پیشش بود و میتونست کمکش کنه که آروم بشه.وبهش شیشه شیرش رو داد که بخوره .من توی این فرصت لباس مهبد رو تنش کردم. راستی قدو وزن مهبد رو...
21 بهمن 1391

انتقال مطالب مهبد از اون یگی وبلاگ(قسمت اول)

  سلام عشق من سلام نفس من عمرم ،جونم .خوبی مامانی . بالاخره شما تصمیم گرفتی دل بکنی و بیای پیش ما. نمیدونی چقققققققققققققققققققققدر خوشحالم. دارم بال درمیارم. بزار برات بگم چجوری فهمیدم. 3 ماهی میشد که منو بابای داشتیم تلاش مضاعف میکردیم واسه اومدن شما ولی شما تا الان افتخار نداده بودید .اصلا میدونی الان چه سالیه .سال 1391 عیدیمون شدی امسال .یه عیدی خیلی خوب. 1 هفته ای بود حالم خوب نبود .سردلم درد میگرفت بعد غذا و بعضی وقتا حالت تهوع داشتم و چون اون مواقع توی ماشین بودم فکر میکردم بیماری ماشین .این بیماری جوریه که آدم حالش بد میشه امیدوارم شما عزیز دلم هیچ وقت به هیچ مریضی مبتلا نشی. اره قربونت برم.دیروز 29 فروردین 1391 روزیبود ...
20 بهمن 1391

از طرف بابارضا( پدر عزیز من)

اقامتین گل پسر سلام       این اولین بازدید  من (بابارضا) ازوبلاگ شماست باخوندن مطالب زیبا وصف نشدنی که درباره شما بدست مامان مهربونت((((((( (دختر گلم میناخانم))))))ثبت شده   به وجد امدم شادیهای گذشته  خاطرات خانوادگی  کودکی همه افراد خانواده (((ازمون وخطا))) ودرنهایت بدست اوردن تجربه برای اونها چقدر لذت بخش بود   رو بیادم اورد   چند روز پیش امدم خونتون وقتی اومدی پیشم ونشستی روزانوم احساس خوبی داشتم وقتی از مهد رفتند تعریف کردی کارهای که انجام دادی نقاشی ها شعر خوندند ((((بابارضافدات))))که این قدر باثلابت واعتماد بنفس وشمرده خاطرات وعملکرد خودت رو تعریف میکنی ((امروز هفتم محرم سال...
18 دی 1391

از طرف بابارضا( پدر عزیز من)

اقامتین گل پسر سلام       این اولین بازدید  من (بابارضا) ازوبلاگ شماست باخوندن مطالب زیبا وصف نشدنی که درباره شما بدست مامان مهربونت((((((( (دختر گلم میناخانم))))))ثبت شده   به وجد امدم شادیهای گذشته  خاطرات خانوادگی  کودکی همه افراد خانواده (((ازمون وخطا))) ودرنهایت بدست اوردن تجربه برای اونها چقدر لذت بخش بود   رو بیادم اورد   چند روز پیش امدم خونتون وقتی اومدی پیشم ونشستی روزانوم احساس خوبی داشتم وقتی از مهد رفتند تعریف کردی کارهای که انجام دادی نقاشی ها شعر خوندند ((((بابارضافدات))))که این قدر باثلابت واعتماد بنفس وشمرده خاطرات وعملکرد خودت رو تعریف میکنی ((امروز هفتم محرم سال...
18 دی 1391