خاله میترا
سلام عزیز دلم
من خاله میترای توام مامانت خیلی هنرمنده که واست وب درست کرده تو وقتی بزرگ بشی میشینی به این کارایی که میکنی میخندی.
منم یه خاطره قشنگ دارم واست:
اون موقع که ٦ یا ٧ ماهت بود مامان مجبور بود بره سر کار و دانشگاه و خلاصه بیچاره با کلی استرس تو رو میزاشت پیش من آخه میدونی که من بچه ندارم اما با جون و دل مواظبت بودم. مامان واسه اینکه تو بخوابی
شعر عروسک قشنگ منو با یه طنین خاصو دل انگیز واست میخوند و وقتی میرفت تو که خوابت نمی برد که
واسه همین من تمرین کردم
تا بتونم اون آهنگ رو واست بخونم البته کار سختی نبود چون منو مامانت صداهامون خیلی شبیه همه ، توام تا صدای منو میشنیدیفکر میکردی مامانته زود خوابت می برد عزیز دلم
اون روزا رو هیچ وقت فراموش نمی کنم دوست دارم و از خدا میخوام یه بچه نازو خوب مثل تو و محمد رضا و مهراوه بهم بده
آخه من عاشق ٣ تای شما ام