متین متین، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره
مهبدمهبد، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

متین و مهبد

خرید

1390/12/11 13:06
نویسنده : مامان مینا
1,552 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق من .دیروز با بابایی رفتیم بوستان خرید کنیم .تا به بابا برسیم کلی تو ترافیک بودیم و من همش سر شما رو گرم می کردم که خسته نشی چون تازه اول راه بودیم .آقای راننده برات آهنگ گذاشت شما هم که قرتی کلی رقصیدی تازه از منم می خواستی برقصم که گفتم زشته که بی خیال شدی .بعد که رسیدیم شرکت بابا کلی صبر کردیم تا بیاد شما اونجا از مسئول حراست یه کیکی گرفتی و نوش جان کردی. خلاصه راه افتادیم اینقدر توی ترافیک گیر کردیم که راه 1 ساعته 2 ساعت شد و کلی خستمون کرد آخراش هم شما کلی نق نق کردی و غر زدی .بالاخره رسیدیم و پارک کردیم .و رفتیم توی بوستان .ولی هرچی گشتیم لباس مناسب برای شما پیدا نکردیم البته من قبلا جای دیگه لباس برات دیدذه بودم واسه همین تصمیم گرفتیم که از همون جا لباس بخریم این شد که رسید نوبت من و کلی لباس خریدم .(مانتو، شلوار،کفش،کیف که رنگ ابی داشت) (دامن و بلوز مجلسی و روسری قهوه ای) خیلی از لباسام خوشم اومد خیلی خوشگل شد ولی برامون 300 تومنی آب خورد .چه میشه کرد گرونه دیگه .خلاصه بعد با هم اومدیم بیرون و شام خوردیم و برای شما یه بادکنک خریدم .به قول خودت ( چقدر گرمز) یعنی خیلی قرمز دوستش داری.توی ماشین هم زود خوابت برد.

یه چیز جالب ،هر روز که می خوایم بریم کلاس به زور از خواب بیدارت می کنم ولی امروز که تعطیل بودی راس ساعت 7 بیدارم کردی و دیگه خواب به چشمت نیومد.صبحی بهت گفتم بیا باهم خونه رو تمیز کنیم بعدش میتونی با کامپیوتر بازی کنی شما هم ذوق زده شدی و کلی کمکم نکردی اره درست خوندی کمکم نکردی فقط بازی کردی و منتظر نشستی تا کارم تموم بشه بعد برات کامپیوترو روشن کردم. با ذوق شروع به بازی کردی .1 ساعت پیشم عمه اومد دنبالت بردش خونه خودشون تا با کیوان بازی کنی شما هم با سر رفتی. الان اومدم پای کامپیوتر یه چیزی دیدم که خونم به جوش اومد از الان 1 ماه تحریمی و اجازه نداری با کاپیوتر بازی کنی.میدونی جناب عالی چی کار کردی ..............................................

با خودکار روی مونیتور خط خطی کردی الانم جلوی چشمم هر وقت نگاش می کنم می خوام جیغ بزنم .آخه من اینو چجوری پاکش کنم بچه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟الان خیلی اعصابم خورده دیگه چیزی نمیتونم بنویسم تا بعد ببینم چی میشه.الان یادم افتاد .3 روز پیشم فرشو استاد کردی و رنگ ریخی روش که هر کاری میکنم پاک نمیشه . دیدی امسال نیاز نیست فرشا رو بدیم قالیشویی گفتی کمکی کرده باشی.آخخخخخخخخخخخخخخخخ از دست تو

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

بابای دوقلوها
11 اسفند 90 14:50
متین!!!!!!!! چرا اینقد اذیت میکنی؟ تو دیگه مردی شده

خدا به شما مامان ها صبر ایوب بده واقعا.

ولی خوب شیرینی بچه به همین چیزاس دیگه
آفرین متین جان. بیشتر اذیت کن تا بیشتر شیرین باشی



درسته شیرینی بچه ها به اذیت کردنشون ولی شما که نباید تشویقش کنید.
D


مامان علی مرتضی
11 اسفند 90 19:56
سلام مینا جون چه شیطونه ماشالله علی مرتضی که از الان خونمو کرده تو شیشه ولی بعد که یاد خرابکاریاش میوفتم کلی میخندم ومیذوقم

خرابکاریاشونم قشنگه
نرگسی
11 اسفند 90 22:25
مرسی عزیزم.. ای متین شیطون ..
نرگسی
11 اسفند 90 22:26
راستی مبارکت باشه عزیزم ... به خوشی استفاده کنی ..


قربونت برم ممنون
ما مان سونیا
11 اسفند 90 22:26
مبارک باشه میتا جون انشاالله همیشه عید باشه و لباس نو وخرید و مسافرت از دست متین جون همه ناراحت نباش مامانی توی خونه همه نی نی وبلاگیها یکی یکدونه از این شاه کراهای خلقت وجود داره
خوب تقصیر خودته دیگه گذاشتیش موسسه استعداد یابی بپه فوران خلاقیت کرده دیگه


آره دیگه ،شاهکاراشون منو کشته
نرگسی
11 اسفند 90 22:27
راستی من چرا شمارو هنوز لینک نکردم ؟؟ پس بااجازه ..

نمیدونم .اجازه ماهم دست شماست
ما مان سونیا
12 اسفند 90 18:16
ای جونم خاله به این شیطونیهای قشنگت خوب شما که مردی پرا اینقدر شیطونی میکنی و مامان مینا رو اذیت میکنی خاله فدات بشه


میبینی خاله چه کارا که نمیکنه
مامان امیرعلی
13 اسفند 90 1:04
خریدهات مبارک باشه.من که امسال قید خرید کردنو زدم.راسی با دستمال جادویی میتونی خط خطیا رو پاک کنی راحت


ای بابا آخه چرا؟
نمی دونستم میشه با این دستمالا پاکش کرد در هر صورت به یه بدبختی با اسپری مخصوص کامپیتر پاکش کردم. ممنون
خاله میترا
13 اسفند 90 7:12
ای ول متینم اینه دیگه خواهر منو اذیت میکنی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چه کار ای زشتی کردی خاله ولی قربونت برم که انقدر سر زنده ای نفسم مامانش ببخشش آخه اون غیر عمد اذیت کرده


می دونم می دونم منم خیلی دعواش نکردم .
مامان الینا
13 اسفند 90 12:38
وااااااااااااااااااااای امان از دست این بچه ها
لباسای نو مبارک


مرسی
شهراد شیر کوچولو
13 اسفند 90 20:52
فقط صبر ...
پسر داشتن ینی همین خواهر اما اینو بدون بچه های کنجکاو وناقلا آینده خوبی دارن انشا... ولی حواست بهش باشه


مرسی حتما .شش دونگ حواسمو جمع می کنم.
مامان علی مرتضی
14 اسفند 90 12:29
مینا خانم اون پیام تبریکو من نوشتم که یادم رفت اسممو تایپ کنم


عزیزم اسمت بود که؟