متین متین، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره
مهبدمهبد، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

متین و مهبد

بدون عنوان

1391/3/11 20:56
نویسنده : مامان مینا
607 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به اقا پسر خودم. و یه سلام مخصوص هم به دوستای گل خودم که منو کلی شرمنده کردن. این چند وقته حالم خوب نیست و زیاد نمیتونم بیام .میبخشید که کم بهتون سر میزنم. چون تقریبا روزا رو یا خوابم یا دراز کش .

اینروزا متین رو دوباره میبرم کلاسای استعدادیابی 9 میبرمش ساعت 12 هم میرم دنبالش تازه خودم هم میرم باشگاه که نیم ساعتی ورزش کنم.بقیش رو که خونه هستم اکثرا در حال انجام دادن کار های خونه هستم با سرعت لاکپشتی .کارای 1 ساعته 3 ساعت طول میکشه. متین هم یا با کامپیوتر بازی میکنه. تا با هم آجر بازی میکنیم ، یا کارت بازی، یا چند تا بازی دیگه که دو نفرست .سعی میکنم تنها نباشه .قربونش برم. خیلی درکم می کنه وقتایی که دراز میکشم ازم میپرسه که مامان حالت نیست .من که جوابم مثبت .آروم میشینه و سروصدا نمیکنه. وقتایی هم که دلش میخواد بغلش کنم .دستای کوچولوشو باز میکنه و میاد سمتم و خیلی اروم توی بغلم جا میگیره .دیگه حواسش هست که به شکمم  ضربه نخوره.اینقدر که بهش گفتم مواظب باش نخوری به شکم من. عزیز دلم. خیلی مدارا میکنه. خیلی ماه خدایا شکرت .همسر مهربونم هم همین طور کلا هر دوتاشون خیلی مراقبم هستن.همسر عزیزم که دیگه اکثر کارا رو انجام میده. خدارو صدهزار مرتبه شکر که همچین خانواده خوبی دارم. تازه اگه مامانم اینا خونمون باشن که دیگه شاهم یه لیوان اب هم که بخوام برام محیاست. خلاصه که در استراحت کامل بسر میبرم. ولی احوالم خوب نیست .به جای بیماری صبح گاهی، شبا اینجوری میشم.....

اینروزا اینقدر کسلم که اگه کسی بگه بیا خونمون با کله میرم که حالم عوض بشه.چند روز پیش هم مربی باشگاهمون رو دیدم بیچاره یه تعارف کوچولو زد سریع قبول کردمو پریدم توی خونشون. با متین بودم. راستی اون روز با متین هم ماجرایی داشتیم .الان میگم.

ظهر بود و داشتیم از کلاس متین برمیگشتیم که قبل سوار شدن به تاکسی سر این که گفتم روی جدول راه نرو لج کرد باهام .این لج کردن باعث شد بزور سوار ماشین کنمش. همش هم دستگیره رو میگرفت که درو باز کنه منم واسه اینکه اتفاقی نیفته درو قفل کردم. اینقدر ورجه وورجه کرد که چند بار کلاهش افتاد کف ماشین منم برای این که یادم نره گذاشتمش توی کیفش .وقتی پیاده شد تازه یاد کلاهش افتاد و شروع کرد به جیغ زدن که ، کلاهم توی تاکسی جامونده ، منم بهش گفتم که اره دیگه بس که سر بهوایی متین هم اینقدر ناراحت شد که شروع کرد به فحش دادن.اولین بارش نبود ولی تا حالا کلمه کثافت رو نگفته بود( عذرخواهی میکنم از دوستان) چند بار بلند بلند این کلمه رو گفت وقتی بهش اعتراض کردم که نباید فحش بده ،گفت که فحش نمیدم بهت فقط بهت میگم عوضی .واییییییی خدا منو میگی ریسه رفتم وسط خیابون.دیگه گریم دراومده بود ، دلم هم خیلی درد گرفت همینجوری توی خندیدن بودیم که متین برگشت گفت اصلا من میخوام برم خونه مامان جون بهش میگم بیا با هم بریم از توی تاکسی کلاهم رو برداریم.دیگه اون موقع بود که گفتم کلاهش توی کیفشه که آروم شد .همون زمان رسیدم به مربی باشگاه ، بنده خدا هم تعارف زد ، منم با کله رفتم. دوتا پسر داشت.به محض رسیدن توی خونشون متین با پسر کوچیکش نشستن پای تلویزیون.باهم شبکه پرشین تون رو نگاه کردن .حالا مگه دیگه میومد خونه، با هزار کلت آوردمش بیرون.

فردا با بابام و مامانمو، خاله مریم میریم .مسافرت چند روزه سمت رودسر.فعلا خداحافظ تا بعد .دوست جونیا خدا پشت پناهتون باشه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان زهرا(شهراد شیر کوچولو)
14 خرداد 91 19:22
خاله جون این روزها هم می گذره انشا... به سلامتی
قوی باش
راستی میای خونه ما؟
شاید حالت بهتر شه
همیشه به گشت امید وارم خوش بگذره
اینم واسه متین جون


قربونت عزیزم.
خونتون کجاست .ادرس بدی حتما میام.
متین هم شهراد گلم رو میبوسه
مامان امیر مهدی
14 خرداد 91 21:29
نازد به خودش خدا که حیدر دارد دریای فضایلی مطهر دارد همتای علی نخواهد آمد به جهان صد بار اگر کعبه ترک بر دارد به ما هم سر بزنید آپم
مامان مهراد
16 خرداد 91 0:37
سلام به دوست گلم خوبی حالت چطوره با نینیت چکار میکنی نی نی خوبه براش یه وب درست نمیکنی متین خوشگل ما خوبه بوسسسسسسسسسسسسسسس از طرف من


سلام دوست جونی خودم. ما خوبیم. بانی نی کار خاصی نمیکنیم. چرا وب درست کردم .
بوس برای تو و گل پسرات
نرگسی
18 خرداد 91 1:58
به سلامتی برید و برگردید عزیزم ..


مرسی عزیزم. ولی ماجرا داشتیم. تو پست بعدی تعریف میکنم.
مامان سونیا
18 خرداد 91 17:20
سفر بی خطر انشاالله که خوش بگذره پیش ما هم بیاید


ممنون دوست خونم.
مامان امیر علی
20 خرداد 91 6:41
مرسی بابته پسته جدید.خوشحالم که هر دوشون به فکرتن.
ایشالا ناخوشیات زود زود تموم میشن.
قربونه متین خودمون.ایکاش عکس میذاشتی ازش


ممنون عزیزم. پست بعدی عکس میذارم.
نرگسی
20 خرداد 91 23:14
دشمنت شرمنده عزیزم .. سلامتیه شما برای ما کافیه .. هنوز نذاشتی پستتو .. میام که پست جدیدتو بخونم .. بوس برای متین جون و مایسا خانوم بوسسسسسسسسسس ..


مرسی گلم.
مامانی هدیه
28 خرداد 91 17:13
ایشالا این روزها می گذره و روزای بهتر میرسه
با یه نی نی خوشگل


ایشالله