دندان جدید مهبد و دومین سفرنامه
تاریخ 28/5/92
گل پسر دندون سومش هم در اومد.
بعد یک هفته گریه و زاری که شما برای در اومدن دندون جدیدت داشتی .بالاخره دیروز رویت شد و ما خوشحال و سرمست شدیم بسی. دیگه بشما نمیشه گفت بی دندون .
هفته پیش رفتیم شمال. عکساش رو بعدا اضافه میکنم.کلی هم ماجرا داشتیم.
جونم براتون بگه از مسافرتمون که با هسر عزیز و شما دوتا گل پسر رفتیم که خیلی هم خوش گذشت .روز دوشنبه بود که بعد جمع کردن وسایل اونم سلانه سلانه ،ساعت 11 بود که راه افتادیم به سمت شمال .هوا بسیار عالی بود حتی کمی هم ابری که این موضوع هوارو مطلوبتر کرده بود .ما هم از دیدن طبیعت لذت میبردیم .آقا متین که از اولش نشسته بود میخواست اهنگ گوش بده .مهبدی هم که از صندلیش خوشش نمیومد خودش رو به خواب زد تا زودتر مسیر تموم بشه.مثل همیشه از جاده چالوس رفتیم و از هر تونلی که رد میشدیم متین حسابی ذوق میکرد و اگه مهبد بیدار بود گریش قطع میشد و فکر میکرد که شب شده و باید ساکت باشه .بعد که میومدیم بیرون دوباره گریه میکرد .متین هم که عاشق تونل بود .توی تونل هم مدام صدای جیغ بود .انگار مردم خیلی دلشون پره توی تونل خالیش میکنن.
خلاصه که ساعت 4 بود که رسیدیم نزدیک نمک ابرود ولی چون مهبد دیگه کلافه شده بود زدیم بغل و خستگی در کردیم .مهبدی هم حسابی شیطونی کرد. بعد راهی شدیم و مستقیم رفتیم نمک آبرود اول رفتیم توی محوطه ای که تله کابین داره به این امید که جایی برای شب پیدا کنیم .اما دریغ....بدون برنامه ریزی همین میشه دیگه .اومدیم بیرون و 5000 تومن ورودیمون سوخت. بعد یه هتل دیدیم که خواستیم بریم که نگهبانش گفت فقط یه سوییت دارن که شبی 1000000 تومن. شما هم مثل من شدید .همونجا دور زدیم .خلاصه که غروب شد بالاخره یه هتل اپارتمان پیدا کردیم به اسم ( کلار) جای خوبو تمیزی بود و مسئولش هم بسیار مرد خوبی بود و حسابی باهامون کنار اومد.وسایل رو جابجاکردیم لباسی عوض کردیم و راهی رستوران شدیم . ولی قبلش کنار ساحل رفتیم تا متین و مهبد دستی به اب بزنند. متین که از همون اول رفت سراغ خاک بازی .بجای اب بیشتر عاشق خاک .مهبد هم که انگاری یه گنج پیدا کرده بود چنان روی ساحل راه میرفت که نگو.یعنی چهاردست و پا .ماهم برای این که لباسش کثیف نشه از تنش درآوردیم..فعلا مهبد حسابی منو میخواد تا بعد که برسم بقیش رو تعربف کن.
واینک ادامه ماجرا:
خلاصه .شب هموم مثل جنازه افتادیم .صبح بعد خوردن صبحانه راهی فروشگاه ها شدیم خرید کردیم و از هوای شرجی صبح در رفتیم.بعداز ظهر هم رفتیم کنار دریا و متین و مهبد حسابی اب بازی کردن .دو روز بعدی مون هم به همین منوال گذشت . ما یا توی فروشگاه یا توی رستوران و یا کنا دریا بودیم .عالی بود .
حالا بریم سراغ عکسا.
جاده زیبای چالوس که پر بود از ابر.
هنوز اول راه......
اولین ایستگاه استراحت.
اولین کنار دریای پدر و پسر ها.
بابا در حال توضیح دادن در مورد دریا
کار همیشگی متین.
مهبد بعد پا زدن در آب. محو پاهاش که پر از شن بود.
بدون شرح..
گنج مهبد.
بازم بدون شرح..
نمای آپارتمان خیلی زیبا و دلنشین
یافتن گنجی دیگر توسط مهبد.
محصول مشترک مامان و متین
......
بعد کلی بازی و متین گرسنه که ترد میخوره
مهبد عصبانی میگه: چرا تردارو تنهایی خوردی ؟منم موهاتو میکشم.
متین نترس من.
برای متین لگوی 526 تیکه خریدیم .همش میگفت بگردیم خونه من بازی کنم.
خواب ناز
قربون خستگیت برم من.
عکس هنوزم هست ولی فعلا همینا رو تونستم بذارم.اگه شد بقیش رو ه میذارم.