متین متین، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره
مهبدمهبد، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

متین و مهبد

شكايت

1390/7/27 10:47
نویسنده : مامان مینا
1,124 بازدید
اشتراک گذاری

امروز مي خوام ازت شكايت كنم به دوستامون آخه ماماني چرااين كارو كردي كامپيوتر تركيده ول كنش نيستي بازم مياي و مي خواي بازي كني الان با اين وضع اصلا نمي تونم بران مطلب عكس دار بزارم به زور هم كه بالا مي ياد صفحه هاشم كه نصفه باز مي شه ديگه خستم كرده الانم دربدر دنبال جايي هستم كه با خيال راحت كامپيوتر و دستش بدم تا درستش كنه  اخه مامانا شما يه چيزي بگيد من چي كار كنم با اين پسر شيطون ماشالله اين روزاهم كه كاراي جالبتر انجام مي ده و هي ازش عكس مي گيرم ولي چه فايده همش داره روي هم تلنبار مي شه  اي بابا اصلا ولش كن فعلا مي نويسم تا بعد ببينم چي مي شه

شما اين روزا خيلي كارات عجيب شده يه روز مهربوني يه روز اخمالو يه روزم كه هرثانيت يه جوره خلاصه هر  لحظه يه حال داري ديروز گير دادي كه از اتاقت مي ترسي منم اومدم ژيشت 3تا داستان از خودم برات خوندم آخرش كه نخوابيدي هيچ گفتي از كتاب واسم بخون هر چي گفتم كه بابا اينا هم از كتاب بود كه حفظ كردم تو گوشت نرفت بعدش اومدم تو اتاقم گفتم خودت كتاب داستان براي آقا فيله و آقا شيره بخوني تا باهم بخوابيد ولي تو زودي اين كارو كردي و گفتي مامان تموم شد بعدش زدي زير گريه البته كگريه الكي نق بود ولي اينقدر به اينكارت ادامه دادي كه بابايي رو از خواب بيدار كردي و عصباني شد منم ديدم چاره اي نيست تصليم شدم و گفتم بياي ژايين تخت ما بخوابي ولي شما كه راضي نمي شدي مي خواستي روي تخت بخوابي ماشاللاهم كه همش قلت مي زني منم گفتم نه يا پاييم تخت يا توي اتاق اخرش با گرفتن دستم قبول كردي تا خوابت ببره صبحشم كه عنق  بودي سلام و صبح بخير نگفتي كه هيچ بعدش گفتي نمياي مهد ولي بعدش كه من گفتم مي رم با كلي گريه اومدي منم به خاله گفتم نذاره بازي كني اون موقع تازه متوجه شدي كه داري چي از دست مي دي گفتي ماماني شيطون گولم زده بود منم كه وقتي اينجوري حرف مي زني دلم مي ره بغلت كردم و توي گوشت گفتم كه چقدر دوستت دارم تو هم گفتي منم دوستت دارم ماماني و ما باهم آشتي كرديم قهر نبوديما ولي خب در حال جنگ بوديم ديگه ولي الان نه ديگه حالا بعدا ميام و بقيه رفتاراتو مي نويسم تا بدوني كه چه كارا كه نمي كني ولي اينو بدون هر چوري كه باشي مامان وبابا هميشه دوستت دارند و تو توي قلبمون جا داري مي بوسمت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان امیرعلی
30 مهر 90 10:53
ای جان.با تموم شیطونیهاشون بازم شیرینن.خوش به حالت متین حرف میزنه.مخصوصا این حرفای بانمک.کی بشه امیر من زود حرف بیاد.

ممنون مامانی که به ما سر می زنید اون روز که پسر گل شما هم به حرف بیاد زیاد دور نیست اونقدر حرف بزنه که بعدش حتی اگه یه لحظه سامت بشه صداش توی جسم و روحت بازم شنیده می شه و خودت می ری سراغش تا بازم برات حرف بزنه متین من الان ثانیه ای هم ساکت نیست و همش حرف می زنده حتی با این که خیلی اوقات بی دلیل و بی سرو ته حرف می زنه بازم دوست دارم که صداش باشه چون خیلی آرامش بخش