متین متین، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره
مهبدمهبد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه سن داره

متین و مهبد

ایام ما

1390/10/8 18:34
نویسنده : مامان مینا
1,172 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عمر مامان. پسر گلم خبر دارم می دونستی یه ماه نشده دیگه نمی ری کلاس ژیمناستیک. آخه شما انگار اصلا استعداد این ورزش رو نداری و فقط اونجا بازی می کردی و با دوستای جدید خوش می گذرونی به همین خاطر نرفتی جایزه دادن هم فایده نداشت اخه شما که این ورزش رو دوست نداشتی خب ما هم گفتم اشکال نداره شما که نباید وقتت رو بیهوده تلف کنی . خلاصه این شد که این اولین ماه و آخرین ماه ژیمناستیک بود.

دنبالشو توی ادامه مطلب بخون

ولی از طرفی فهمیدم علاقه زیادی به نقاشی داری . به طوری که وقتی مامان شروع به نقاشی می کنه شما حسابی ذوق زده می شی و می دویی و وسایل نقاشی تو میاری و ادای مامان رو در میاری که البته آخرش می شه خط خطی آخه هی می خوای مثل مامان خطای بلند بکشی دیگه .اما خب انگار بیشر دوست داری نقاشی کنی به خودم رفتی دیگه به قول مامان دوست جونیس پیکاسوی امروز می خوای باشی . امیدوارم به هر کاری که دست می زنی موفق بشی مامانی . این آرزوی قلبی همه مادرا و پدرای دنیاست گل من.

اما یه خبر بد که برات دارم اینه که حسابی منو عصبانی کردی منم کل اسباب بازیاتو جمع کردم آخه حسابی سر به هوا شدی و خراب کار. اسباب بازی از توی مغازه بیرون نیومده چند تیکه می شه.یه روز حدودا 3000 باری ازت خواستم اسباب بازیاتو جمع کنی چون می خواستم جارو برقی بزنم که مهمون میاد خونمون تمیز باشه ولی شما اصلا گوش نکردی و فقط می گفتی دارم جمع می کنم عوضش هی بیشتر همه جا رو بهم ریخته می کردی و دیگه آمپر مامان چسبید به سقف و شروع کردم اسباب بازیایی که رو زمین بود رو جمع کردم و می ریختم توی جعبه . شما هم دستاتو زده بودی زیر چونت و گفتی که اشکال نداره با اون اسباب بازی های توی کمد بازی می کنم منم دیدم عین خیالت نیست و دلت به بقیه اسباب بازیات خوشه،  همهشو جمع کردم ریختم تو جعبه اونجا بود که فهمیدی چه رو دستی خوردی و حسابی گریه کردی و افتادی دنبالم به معذرت خواهی اما فایده نداشت که مامان وقتی کاری رو شروع می کنه تا تهش میره . از اون رو تا حالا فقط یکی از اونا رو اونم به اصرار اطرافیان بهت دادم . تا می بینی رو زمینه و من دارم بهش چپ چپ نگاه می کنم زودی می ری طرفش و می گی مامان دارم جمعش می کنم و البته سریع هم جمعش می کنی تا مبادا این یه دونه رو از دست بدی. خب انگار این جمع کردنا تاثیر داشته

یه خبر خیلی خوب مامانی بهت تبریگ می گم رفته یه پله بالاتر و بزرگتر شدی گل من از کلاس خاله پریسا رفتی کلاس خاله اکرم بین بچه های 4 ساله یعنی بزرگتر شدی . البته این بزرگتر شدن روی حرف زدنت خیلی تاثیر داشته و کلمات کلیشه ای مثل ( به جون خودم ، بچه اینو ببینین )پیدا کردی. مامان قربونت بشه وقتی این جملات رو می گی می خوام بغلت کنم و بچلونمت آخه خیلی ماه می گی و دل همه رو آب می کنی.اینجا چند تا از کاری مهد کودکتو گذاشتم تا ببینی

میبی پسر گلم شما حالا بلد شکلا رو زنگ کنی، فرق کوچیک و بزرگ و می دونی، شکلای هندسی سه گوش ، دایره و 4 گوش رو بلدی و می تونی این شکلا رو همه جا پیدا کنی،حیوانات اهلی و وحشی رو می شناشی . 6 تا شعر یادگرفتی(بابا بزرگ، آتشنشان،حیوانای اهلی و وحشی، پاییزه وپاییزه،سلام،خانواده، شب یلدا، اب) اااا این که زیادتر شد . خب اشکال نداره. کلمات انگلیسی هم یاد گرفتی ( از یک تا ده انگلیسی میشمری، سلام، بابا، مامان، آتشنشان،خداحافظ،ماشین، شلوار،...) که الان یادم نیست رو حسابی بلدی بگی. مامان قربونت بشه با این همه استعداد. بوس بوس بوس

دیشب بعد مدتها خاله مریم اومد خونمون آخه پسر خاله خیلی مریض بود و نمی تونست بیاد بیرون از خونه .اما خدا رو شکر حالا حالش خوبه و دیشب هم حسابی با هم اتیش سزوندید و حسابی خودتونو خسته کردید .طوری که بعد رفتنتون مثل مرده ها افتادی و خوابیدی.

این روزا لجوج تر شدی، کمتر حرف گوش می دی ولی بیشتر بدون گریه حرف می زنی ، می تونی بدون من بری دستشویی برای جیش کوچولو اونم با شرت خیلی عالیه ولی خب خیس میای برون اونم بخاطر آب بازی زیاد.شبا ساعت خوابت رو آوردم جلو تر و شما ساعت 10/30 می خوابی فبلش مسواک می زنی، برات کتاب می خونم. اونم 3 تا شما،هم با دلو جون گوش می دی و مثل فرشته ها می خوابی .صبحا با صدای زنگ ساعت کوچولوی زردت که کوکو شده روی ساعت 7 بیدار می شی مثل شصت تیر و با هم صبحانه می خوریم . بابا رو بدرقه می کنی مو خودمون حاضر می شیم که بریم مهد کودک.

وقتی می خوایم بریم بیرون هی سوال می پرسی که کجا می خوایم بریم، می ریم که چی کار کنیم، بعدش کجا می ریم این 3 تا سوال رو 20 بار می پرسی انگار خوشت میاد هی تکرارشون کنم. خب منم جواب میدم  دیگه وقتی هم کلافه می شم زودی میایو چشماتو کوچولو می کنی چند تا بوس اب دار تحویلم می دی که بی خیال شم این کارت آب سردی می شه روی سر داغم و برات جواب می ده. منم کلی بوست می کنم و با خوبی و خوشی می ریم بیرون.

اینم دو تا شاهکار دیگه مامان



پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مبین فرفری
8 دی 90 19:32
آفرین چه نقاشیهای قشنگی صد آفرین


مرسی مبین جون
مامان امیرعلی
8 دی 90 23:21
به به چه ایامی .اسباب بازیاشو بدش گناه دارهراسی مامان مینا شما کجا زندگی میکنید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



به قول قدیما اگه گناه داره نماز بخونه توبه کنه.

مامان یسنا
8 دی 90 23:45
یکم سخت گیری لازمه همیشه


مرسی که درک می کنی گلم.
مامان الینا
10 دی 90 13:20
چه پسر هنرمندی من که با روش تربیتی شماکاملا موافقم وشمارو تائید میکنم


ممنون از درکتون