متین متین، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره
مهبدمهبد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

متین و مهبد

متین مثلا مریض

1390/11/11 18:12
نویسنده : مامان مینا
1,169 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم از 2 روز پیش که مریضیت شروع شد خدا رو شکر الان خیلی بهتر شدی طوری که شیطونیات رو از سر گرفتی و انگار نه انگار که مریضی .البته ناگفته نماند که تدبیر مادرانه باعث شد که مریضی شما عود نکنه ها .بگذریم

با خبر شدم که زندایی و مهراوه جونی هر دوتا شون مریض شدن مثل شما فقط با این تفاوت که اون دوتا خیلی وضعشون بد بود به خصوص زندایی که بنده خدا رفته  زیر اکسیژن حتی ،ولی خدا رو شکر الان خوبن و مهراوه هم حال عمومیش خوبه ولی عشق من سرفه های بدی می زنه هنوز و همچنان مشغول به دارو خوردن اونم کوهی از دارو. باز باید بگم که خدا رو شکر که شما رو زود بردم دکتر الان فقط دو تا شربت و دوتا قرص داری و حالت هم که خیلی خوبه ماشالله

خلاصه دیروز رفتیم خونه خاله میترا چون زندایی  ومهراوه هم اونجا بودن و چون شما هم مریض بودی گفتم جمعمون جمع می شه و چون اصولا من از ادما نیستم حساب نمیشم و اصلا مریض هم نمی شم .چون اگر مریض بشم دیگه کی به امور برسه پس نتیجه می گیریم که هیچ شرایطی ما مادر ها مریض نمی شیم .

از بحث اصلی هی دور می شم.اره می گفتم رفتیم اونجا و شما با خودت کلی اسباب بازی آوردی و با مهراوه بازی کردی البته دعوا هم کردید ولی در کل بیشتر به هم پز می دادید و و مثل دخترا شما تا مهراوه می گفت من اینو دارم کم نمیاوردی و می گفتی که منم اینو دارم و اونو دارم بزگتر ،ريال خوشگل تر، و از این حرفا . هر چی ما می گفتیم که پز دادن کار خوبی نیست نه تو گوش می کردی نه مهراوه .به هر حال شما دوتا با هم خوب کنار میاید و بیشتر با هم بازی می کنید .کلی با هم رقصیدید ، کارت بازی کردید، نقاشی کشیدید ،توپ بازی کردید و کارتون نگاه کردید .کلا انگاری شما دوتا اصلا مریض نبودید .

آخر سری هم که می خواستیم بر گردیم خونه ،بابارضا و عزیز اومدن اونجا و ما رو کلی خوشحال کردند. یه کم پیششون موندیم و از هم خداحافظی کردیم و امدیم خونه ولی مهراوه دوست نداشت ما بریم نم دلم نمی خواست بریم ولی خب باید یرفتیم خونه دیگه .

اینم بگم که شما کلی حسودی کردی به مهراوه و از اولش با من قهر بودی .و مدام غرولوند می کردی و می خواستی که من فقط به تو توجه کنم.قربونت برم حسود من.. بوس بوس بوس

حالا بدو برو عکساتو با مهراوه جونی ببین.و البته بابارضا هم هست.

 

در حال کارت بازی کردن اونم به صورت کاملا حرفه ای.

 

                                   

 

کلا همدیگه رو خیلی دوست دارید و تا میتونید در بغل هم عکس می گیرید.

اینجا هم خاله میترا براتون قرص ویتامین c انداخته توی اب تا حل بشه شما هم دارید نگاه می کنید و تاقطره اخرش رو خوردید .نوش جونتون.

شیطونای من مشغول تماشا کردن ماهی های آکواریوم خاله میترا هستن.تا خاله دید دارم عکس می گیرم فوری اومد وسطتون.خاله هم شیطونه ها.....

 

شما دو تا بغل بابارضا

 

اینم عکس از عشقولانه شدن شما با بابارضا جونت

    

شما و مهراوه

   

   

   

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (29)

نرگسی
11 بهمن 90 18:37
خدارو شکر که متین جون بهتره و شیطونی میکنه.انشاالله خدا خانوادتون رو حفظ کنه مخصوصا پدری رو.مهراوه هم ماشاالله نازه


مرسی از دعای قشنگت عزیزم
مامان امیرعلی
11 بهمن 90 23:30
الهی شکر زود خوب شدی عزیز خاله.عجب به هم میاینا مامان مینا نمیخواد دیگه دنبال عروس خوب و خوشگل بگردیا.


اره شما راست می گی ولی از این عروسای خوشگل زیاد دارم.


فرزانه
12 بهمن 90 0:48
سلام مريضيتو نبينم خاله جون انشااله هميشه شاد و سرحال باشي


مرسی عزیزم.
samaneh
12 بهمن 90 10:25
انشاالله زوووووووود زود خوب خووووووووب میشی

متین جونم
عکسهاتون هم خیلیییییییی خوشگل بود


مرسی سمانه جون
samaneh
12 بهمن 90 10:28
خیلی خوشگل بودن




بازم مرسی
مامان فهیمه
12 بهمن 90 17:48
سلام متین گلم خوبی پسرکم؟ ایشالا دیگه هیچوقت مریض نشی دلم برات تنگ شده بود چند وقتیه فرصت ندارم زیاد به وبلاگاتون سر بزنم منو که میبخشی؟بوست میکنم مواظب خودت و مامانی و این مهراوه ورووجک باش


خوشحالمون کردی عزیزم .ناراحت نمی شیم فقط دلمون برات تنگ شده بود.
مامان امیر علی
12 بهمن 90 17:49
وای عزیزم بوس .ایشاله خوب خوب باشی همیشه شاد و سلامت .ممنون به ما سر می زنی


خواهش می کنم.
نرگسی
12 بهمن 90 20:58
نرگسی
12 بهمن 90 21:00
مامانی چه خبره تند تند قالب عوض میکنی


همینجوری .... بعضی وقتا تند تند قالبا دلم رو می زنن
نوشين
12 بهمن 90 21:30
سلام مينا جان خيلي ممنون بابت همراهيت... ايشالا بتونم جبران كنم...
نتيجه تستو بعد از امارگيري حتما توي وبلاگمم ميذارم ... فكر كنم به دردت بخوره براي انتخاب كتاب برا متين جون...
خداروشكر كه حالش بهتر شده...ايشالا پسر شيرينت هميشه سلامت باشه ...


مرسی خانمی .منتظر نتیجه تست هستم اونم بی صبرانه
نرگسی
12 بهمن 90 22:04
مامان متین اینجا مامان متین اونجا مامان متین همه جا ناراحت نشیا عزیزم آخه تو هر وبی که میرم و میخوام نظر بدم میبینم مامان متین هم هست عزیزمیا


زبل خانم دیگه چه کنیم.
مامان امیر علی
12 بهمن 90 22:15
عزیزم سلام خوبین ؟ ممنون به ما سر زدین در مورد سوالاتت باید بگم طبق اون چیزی که توضیح دادم نه اصلا راضی نیستم چون بچه های هم سن نیستند و رده بندی نداره بیشتر کوچولو ها هستند بهتره اول استعداد یابی بشن بعد رشد پیدا کنند من تا عید می برم تا 3 سالش بشه استعداد یابی کنم اون موقع جلو می رم الان فقط برای ارتباط اجتماعی هست بیشتر .
کیتکس
13 بهمن 90 0:23
مامانه " متین "جون بدوووووو خیلی خیلی خیلی دیره!!!!!
دسته دلبندت رو بگیر و بیا وبلاگمون رو بخون که می خواهیم از دستایه عمو پورنگه تلوزیون جایزه رو بگیریم و باهاش عکس بندازیم و خوشحالی کنیم
کجا؟ خوب توی نمایشگاه نوزاد، کودک، نوجوان " کیتکس"
بدووو دیر شد
منتظرتون هستم
(با اجازه به قلبم لینکتون کردم، شما هم اگه دوست داشته باشین ما رو لینک کنید)


حتما
مامان یگانه زهرا
13 بهمن 90 1:36
ثمین
13 بهمن 90 12:23
سلام
اومدم ازتون دعوت کنم از نمایشگاه هفت سین دنیای نفیــــــــــس دیدن کنید!


سلام خیلی ممنون ولی قبلا اومدم و خیلی خوشم اومده و چند تا ایده گرفتم.
خاله مهسا
13 بهمن 90 12:54
سلام مرسی که پیش ما اومدید با کمال افتخار لینکتون کردیم
مامان ازاده
13 بهمن 90 18:59
سلام اسم من طاهاست منم امسال کلی مریض شدم مامان منم مثل مامان تو ازم مراقبت کردو خوب شدم من لینکت میکنم دوست داشتی لینکم کن


حتما لینکت می کنم دوست جدیدم.
ما مان سونیا
14 بهمن 90 19:06
گل پسر خاله ایشاا... که زود زود خوب سالم بشی و دائم شیطونی کنی وپز بدی تا مامانی توی دلش قند آب بشه عزیزم


مرسی خاله جونم
مامان آیدین
14 بهمن 90 22:37
سلام متین خاله بهتری خدا بد نده داروهاتو به موقع بخور تا خوب خوب بشی عزیزم مواظب خودت باش


مرسس مامان آیدین خوب شدم دیگه الان دیگه اخرای داروهام
مامان حنا
15 بهمن 90 19:07
سلام خانومی خوشحالم حال متین جون بهتره ایشالله همیشه تنش سالمو لبشم خندون باشه متین جون خیلی آقا و دوست داشتنیه خدا براتون نگهش داره
ممنون که از وبلاگ دخترم دیدن کردید باز هم بیایید پیشمون خوشحال میشم

ما هم ممنونيم و حتما پيشتون ميايم
مامان الینا
16 بهمن 90 11:56
سلام
خداروشکر که بهتر شده الینای من که یک هفتس در گیره وهنوز دل درد داره وبالا میاره

الهي _ايشالله زود خوب شي عزيزم
مامان الینا
16 بهمن 90 11:58
عکسا خیلی نازن خدا بابا رضارو براتون نگه داره
ماشاالله چه پسر رمانتیکی داری

مرسي خاله جون
خاله میترا
16 بهمن 90 12:48
بله مینا جون شما مامانا فرشته این اگه خدا نکرده مریض شین گلاتونم پژمرده میشن
خاله میترا
16 بهمن 90 13:18
قربونت دو تا تون برم شماها ماهید ایشا الله زود خوب شید که بیماین پیشم هی بغلتون کنم و نازتون کنم و حال کنم
مامان امیرعلی
16 بهمن 90 17:15
ما منتظر پست جدیدیما
با عرض شرمندگی فعلا اينترنت مشكل داره به سختي ميام ولي هر موقع تونستم به روي چشم

مامانی هدیه
17 بهمن 90 9:45
خدارو شکر که بهتری عزیزم
خاله میترا
17 بهمن 90 10:55
عزیزمی ایشالله زود زود خوب شی نفسم

مرسي خواهر خوبم :-*
مامان مهراد
17 بهمن 90 11:30
خدا رو شکر که بهتر شدی مواظبت خودت باش عزیزم

مرسي مامان مهراد جونم



نرگسی
18 بهمن 90 1:07
نیستی دوستم؟؟؟