چند روزی که گذشت
سلام به همه دوستای خوبم .ببخشید چند روزی بود هم اینترنتم مشکل داشت و هم سرم شلوغ بود نمی تونستم بیام بهتون سر بزنم.
خب حالا یه سلام هم به پسر خوشگل مامانی خودم. جونم برات بگه ......... جمعه ای من و شما و بابایی مهمون داشتیم که کنسل شد واسه همین موندیم تک و تنها منم برای این که حوصله شما سر نره فرستادم پارک بادی البته با بابای مهربونت .خودم خونه موندم چون خیلی کار داشتم برای انجام دادن. شما هم پارک بادی حسابی خوش گذروندی و از اون روز چون اولین بارت بود که با بابایی تنها می رفتی پارک بادی حسابی ذوق زده بودی. خلاصه که خیلی خوشت اومد.
راستی یادم رفت بگم همون روز جمعه البته صبحش بابا بردت ارایشگاه و مثل آقاها نشستی تا موهات مرتب بشه البته من خیلی خوشم نمیاد وقتی اینجوری موهات کوتاه می شه ولی خب چه می شه کرد.
شمردن اعدادت باحال شده از 1 تا 10 رو درست میشمری بعدش میشه 11، 12،13، 16، بیست ده، 15،20،21
کلمات جدید با (گ)
گایم (قایم)،گصه(غصه)،چاگو(چاقو)،گاچ(قاچ)،با گدت( بادقت)،
جدیدا وقتی میریم حموم شما می گی من الان می خوام ماهی بشم و می ری توی لگن و بعد میگی( خب حالا ماهی شدم) اونوقت موهاتو میزنی توی اب و میاری بیرون تا ریزش اب رو ببینی .خیلی از این کار خوشت میاد.
دیروز خودت بدون اینکه من بگم با شلوار و شرت رفتی دستشویی و بدون این که لباست رو خیس کنی اومدی بیرون افرین به تو پسر خوب و عاقل .دیگه داری بزرگ می شی.
امروز وقتی اومدم مهد دنبالت آبنبات با خودت داشتی و گفتی که خاله پروانه بهت داده ولی اینقدر توی دستت نگهش داشتی که پر از گرد و خاک شد و بالاخره افتادی زمین و حسابی کثیف شد منم که دیمد داری نق نق می کنی صبر کن بریم خونه برات بشورمش ولی شما که صبر نداری که .هی فوتش کردی ، تکونش دادی ولی جون فایده نداشت و همچنان کثیف بود یهویی زدیش به دیوار البته با این خیال که تمیز می شه ولی جز تیگه های آبنبات روی زمین چیزی نصیبت نشد و اونجا بود که زدی زیر گریه و دیگه ساکت نمی شدی که تا بالاخره حواست رو پرت کردم.
جدیدا وقتی کارتون می بینی بد جور تقلید می کنی و من که نگات می کنم می بینم کل خونه در حال بالا و پایی رفتن هستی .البته قبلنا هم بود ولی الان خیلی زیاد شده.
راستی 1 شنبه ای رفتیم خونه خاله مریم و چه رفتنی شد چون هنوز حرکت نکرده ماشین جوش اورد و کلی معطل شدیم و حسابی هم یخ کردیم آخرشم ماشین رو گذاشتیم تعمیرگاه و با آژانس رفتیم . تو و محمدرضا حسابی باهم کارتون دیدید و کلی هم دعوا کردید البته این دعواها یه نوع کشتی بود نه دعوای واقعی. اینقدر خسته شدی که برگشتنی تو ماشین خوابت برد البته بازم طبق معمول.
دیگه الان چیزی یادم نمیاد .تا بعد