متین متین، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره
مهبدمهبد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

متین و مهبد

بازم پشت در موندم

سلام جیگر مامان امروز میخوام برات از دو ماجرا شبیه هم ولی کاملا متفاوت برات بگم. توی هر دو یه اتفاق افتاد و شما پشت در موندی و هر دوتا شون دوتا تجربه بد برای منو شما بود . بدو دنباله مطلب تا برات بگم اولین اتفاق سال گذشته بود زمانی که شما تازه رفته بودی توی 3 سالگی اون روز مثل روزای دیگه مشغول بازی بودی و یه دفعه نمیدونم چی شد سر یه موضوعی با هم کل کل کردیم و شما رفتی توی اتاقت بعد به طور کاملا اتفاقی در رو کوبیدی آخه هیچ وقت این کار رو نکرده بودی .موندم از کجا یاد گرفتی شاید از تلویزون چون ما که این کاره نیستم .خلاصه که بعد 10 دقیقه صدای در زدن میاد و پشت بند صدای دادهای شما که نمیتونی بیای بیرون .اول ماجرا همه چی خیلی خونسردا...
17 فروردين 1391

بیان رابطه هامون رو بیشتر کنیم.

  سلام دوستان گلم و کوچولوهای خوشگل .1 سالو اندیه که با شما آشنا شدم البته به صورت مجازی .غما و شادیامون رو با هم قسمت کردیم و لحظه های زیادی رو با شما به شادی گذروندم .ولی خیلی دلم میخواست که میتونستیم همدیگه رو ببینیم. متاسفانه همه دوستای خوبمون شهرای  مختلف هستند ولی اگه هر کدوم از دوستا کرج ،تهران، شهریار یا اندیشه هستند و دوست دارند که با هم از نزدیک ملاقاتی داشته باشیم خبر بدن که یه جای خوب از تهران با هم قرار بزاریم .من از طرف خودم و متین می گم که حاضرم و خیلی از دیدن شما و کوچولوهای خوشگلتون خوشحال میشم منتظرتون هستم.ناامیدم نکنید ...
16 فروردين 1391

و ادامه ماجرا

سلام عزیز دل مامان. اومدم تا برات دوباره مطلب بذارم و از عید سال 91 برات بگم. توی پست قبلی تا اینجا گفتم رسیدیم ارسک. بعله و از اونجا شروع شد که تا رسیدیم خونه شما یه راست رفتی سر خاک یازی و اگه نمیگفتیم بیا تو حتی یادت میرفت بری دستشویی .انگار همین دیروز بود .عید 90 رو میگم اینقدر خاک بازی کردی و حتی نیومدی غذا بخوری که بعد 3 روز بدنت به لرزه افتاد از فرط گشنگی و دیگه هرچیزی که به دستت می رسید می خوردی .و برای این که امسال اینجوری نشی .کلی کلک بهت میزدیم تا بیای و غذا بخوری البته خودت فهمیده تر شدی و میفهمی که وقتی گرسنه هستی بازی معنی نمیده واسه همین با غرغر میای و غذاتو میخوری بعدش هم که دوباره خاک بازی .یه وقتایی با کیوان ، باباجون ،بابا...
14 فروردين 1391

اولین پست سال جدید.

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام به متین عزیزم و دوستای خوبش و مامانهای مهربون سال نو همتون مبارک امیدوارم سال جدید براتون پربارتر از همیشه باشه و روزهای شادی رو در کنار هم سپری کنید..خب بریم سر اصل مطلب که باشه روزای قشنگ بودن با تو.پسر نازم این چهارمین سالی هست که کنار تو هستیم .منو بابایی خداروشکر میکنیم که تو کنارمونی و تمام لحظه هامون رو پر از شادی کردی .همیشه بخند عزیزم و شاد باش تا ماهم با تو شادی بیشتری رو تجربه کنیم. از اولین روز عید بگم. امسال هم افتخار بودن کنار پدر و مادر خوبم و خانواده عزیزم رو داشتم و البته با شما. صبح قبل از سال تحویل بیدار شدیم و لباس تنمون کردی و خیل...
7 فروردين 1391

برای دوستانم و بالاخره سفره هفت سین من

سلام به همه دوستای گلم .و کوچولوهای ناز. امیدوارم که همیشه و در همه حال سالم  باشید .دوستای خوبم امدم تا ازتون تشکر کنم بخاطر همراهی منو متین توی سال نود . ممنون که پیشمون اومدید و با نظرا وپیشنهاداتتون منو خوشحال کردید .خدارو شاکرم بخاط این که منو با مهربونایی چون شما آشنا کرد تا زندگیم زیبا تر و بهتر بشه  ازتون تشکر می کنم بخاطر این که منو به خونه هاتون راه دادید و منو شریک لحظه هاب خوبو بدتون کردید .براتون آرزوی بهترین ها رو دارم و امیدوارم سال جدید رو با خوشیو ولبخند شروع کنید و سالتون پر برکت باشه .لحظه هاتون پر نشاط باشه . از غم ها و غصه ها دور بشید ، خونه دار بشید ، اونایی که منتظر کوچولو هاستید .به آرزوتون برسید. کوچولوها...
1 فروردين 1391

شب آخر سال 90

سلام عشق من، این آخرین پست توی سال 90 هست و ان شالله اگه عمری بود حتما بعد سیزده با کلی خاطره و عکس میام و برات ثبت می کنم همه لحظه های خوبت رو .از ته دل برات بهترین آرزوها رو دارم . امیدوارم که همیشه سالم و تندرست باشی و من غمت رو نبینم .امسال که گذشت و من نتونستم هر چیزی رو که می خوای برآورده کنم ولی سعیمو می کنم سال بعد بهتر باشم و بتونم به آرزوهات برسونمت و لبخند رو روی لبات بیارم. حالا برات از این چند روز آخر می نویسم. جمعه هفته پیش ما یه مراسم بله برون یهویی داشتیم .بگو کی؟ خاله مونا دیگه .ایشالله به امید خدا اونم میره قاطی مرغا .ببخشید .داره عروس میشه .خیلی براش خوشحالم و دوست دارم که خوشبخت بشه و با تمام وجودم براش دعا می کنم. خل...
1 فروردين 1391

بیست بیستم

سلام عزیز مامان امروز یه روز خاص میدونی؟ نه؟ خوب نبایدم بدونی چون هنوز کوچولویی و روزای خاص برات معنی نداره خب حالا بریم سر اصل مطلب .امروز تولدم. وای که چقدر تولد دوست دارم . هر سال موقع تولد گرفتن همه فامیل دور هم جمع می شدیم البته اون موقعی که گرگان زندگی می کردیم آخه مامانی زاده گرگان . آره عزیزم به این بهونه همه دور هم جمع می شدیم ولی حالا اومدیم تهران فقط شدیم اعضای خانواده. دیشب هم همین اتفاق افتاد .البته اینقدر سورپرایز شدم یادم رفت عکسی بگیرم. تازه تو هم که خواب بوی حسابی سوت و کور شده بود خونه، انگاری خیلی خسته بودی که ساعت 7 شب خوابیدی و هر کاریت کردم بیدار نشدی. ولی خوش گذشت .خاله میترا و خاله مونا و عزیز و بابارضا و ...
20 اسفند 1390

روزانه ها

سلام عزیز مامان اومدم نت به دوستان سر بزنم و برات مطلب بذارم. یه چیزی خوندم .دلم هری ریخت.در مورد دوست جونت علی مرتضی  مامانش یه پست گذاشته که زلزله اومده اونم چند بار پشت سر هم .دیگه چیزی ننوشته .دلم شور میزنه خدا کنه اتفاقی براشون نیفته. ان شالله .الان خیلی ناراحت شدم .دیگه حسم نمیاد بنویسم .منتظرم تا یه خبر خوب بشنوم دوستام دعا کنید .علی مرتضی همون امپراطور کوچک خودمونه .وای خدا .حالا چی کار کنم.اصلا نمی دونم کاری هم جز دعا ازم برنمیاد.     آخیش خیالم راحت شد همین الان با مامان علی مرتضی حرف زدم حالش خوب بود .ان شالله که دیگه زلزله نیاد بنده خدا خیلی نگران بود می گفت چند شبه خواب نداره. بیشتر هم نگران علی مرتضی بو...
19 اسفند 1390

بازی کودک با اعداد

  بازی کودک با اعداد     بازی کودک با اعداد           ورود فرزند به کانون خانواده، شور و گرمی خاصی را برای پدر و مادر به همراه دارد. مسلما روزهای اول نگرانی از تربیت و پرورش ذهن والدین جوان را پر می کند. اما طولی نمی کشد که کم کم بر اوضاع مسلط می شوند. یکی از این موارد بسیار مهم در رشد شخصیت کودک، بازی هاست.به کمک همین بازیهاست که بچه خیلی از مسائل را می آموزد. شاید عجیب به نظر بیاید، اما باید گفت که هیچ بازی برای بچه ها، احمقانه و بیخود نیست. همه آنها راهی برای جست وجو و شناخت دنیای پیرامون است.   ● پیش از ۱ سالگی بازی های ریاض...
17 اسفند 1390