متین متین، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره
مهبدمهبد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

متین و مهبد

بارون بارونه

سلام گل پسر خودم.خوبی مامانی .چی کارا میکنی .میدونم، شیطونی دیگه..  ...... از چند هفته گذشتت برات بگم .که رفتیم خونه خاله مریم ، خونه مامان جون و بابا جون، بابارضا و عزیز اومدن خونمون،رفتیم خونه آیدین کوچول، تازه این تعطیلی هم رفتیم بیرون با بابارضا وعزیزو خاله مریمو محمدرضا و عمو علیو خاله میترا و عمو مهدی . بیا ادامه مطلب تا با عکس واست بگم. این گلای خوشگلو بابایی برام خریده من توی همه گلدونام جا دادم بیستایی میشد. رفتیم خونه خاله مریم .منم شما و محمدرضا رو بردم پارک بادی حسابی بازیو شیطونی کردید و اینقدر قشنگ با هم بازی میکردید که حتی مسئول اونجا هم محو شما دوتا شده بود .ماشالله به شیطونیطون که نتونستم عکس درستو حساب...
12 ارديبهشت 1391

دلم تنگ برای................

دلم برای پاکی دفتر نقاشی و گم شدن در آن خورشید همیشه خندان، آسمان همیشه آبی زمین همیشه سبز و کوههای همیشه قهوه ای دلم برای خط کشی کناردفتر مشق با خودکار مشکی و قرمز برای پاک‌کن های جوهری و تراش های فلزی برای گونیا و نقاله و پرگارو جامدادی دلم برای تخته پاک‌کن و گچ های رنگی کنار تخته برای اولین زنگ مدرسه برای واکسن اول دبستان برای سر صف ایستادن ها برای قرآن های اول صبح و خواندن سرود ایران اول هفته دلم برای مبصر شدن ، برای از خوب ، از بد دلم برای ضربدر و ستاره دلم برای ترس از سوال معلم کارت صد آفرین بیست داخل دفتر با خودکار قرمز و جاکتابی زیر میزها ، جانگذاشتن کتاب و دفتر دلم برای لیوان‌های آبی که فلوت داشت ...
7 ارديبهشت 1391

دوستت دارم

سلام خوشگل مامان. حالت چطوره ؟ الان کجایی که داری این مطلب رو میخونی؟ نمیدونم ولی همیشه برات ارزو میکنم که شاد و خوشبخت باشی.و یادت باشه که خوشبختی رو فقط وقتی تو بخوای می تونی داشته باشی پس سعی کن برای بدست آوردنش فقط زیبایی ها رو ببینی و اون چیزی رو که داری و فکر نکن که باید جای دیگه دنبالش بگردی چون هیچ جایی غیر از پیش خودت نیست. عزیزم می دونی که داری صاحب یه خواهر یا برادر کوچولوی میشی. خیلی برات خوشحالم .و امیدوارم از وجود هم لذت ببرید و وقتی که دیگه ما نبودم کنار هم بمونید و از هم پشتیبانی کنید .یادتون باشه که اگه عاشق هم باشید هیچ چیز نمیتونه شما رو از هم دور کنه پس مشکلات رو باهم حل کنید و اگه از هم دلخوری دارید به هم بگید تا بتونی...
3 ارديبهشت 1391

اولین دست نوشته مامان برای شما

سلام امروز 86/9/12  و من 24 سال سن دارم 1 سالو 2 ماه از زمان ازدواجم میگذره و رفتم پیش دکتر زنان .چون شب قبل با  حالت تهوع شدیدی از خواب بیدار شدم و  به همین خاطر از بی بی چک استفاده کردم و مثپبت بود واسه همین برای اطمینان رفتم دکتر و دکتر هم تائید کرد که باردارم .نمی دونم باید خوشحال باشم یا نه چون با این بارداری خیلی چیزا رو از دست میدم تازه با این که خودمون خواستیم که بچه ای توی زندگیمون باشه.و با این حال فکر میکنم ارزش چیزای دیگه ای که بدست میارم خیلی بیشتره. به هر حال نمی دونم باید چی کار کنم. همیشه داشتن بچه برام ارزو بوده و از گفتن اسمش ذوق زیادی می کردم ولی حالا.... انگار برام طبیعیه شاید باید زود باورش کنم تا بتونم به...
30 فروردين 1391

روزای متین.

  سلام به گل پسر خودم و دوستای مهربونم حالتون خوبه؟ ببخشید که یه مدتی نبودم اخه سرم شلوغه و وقتم کم واسه همین فقط میومدم یه نگاه کوچولو مینداختم به وبها و میرفتم. عزیز مامان امروز اومدم با چند تا خاطره از هفته پیش تا حالا . از هفته پیش بگم که چهارشنبه پیش خاله مریم اومد خونمون و شما ومحمدرضا حسابی اتیش سوزوندین. کلی باهم بازی کردین .دیگه مثل قبل باهم دعوا نمیکنید . هر وقت که بازیتون تموم میشه میرم اتاقت رو که میبینم سرم درد میگیره .انگار زلزله اومده هر چیزی رو بیرون میریزید .حتی به وسایل منم رحم نمیکنید شما به محمدرضا یاد داری باهم برید توی کمد رخت خوابا شب که میخواستم برای بابارضا  (بابای خودم) جا بندازم دیدم کمد پر اس...
29 فروردين 1391

عکسهای گذشته

سلام تک گل باغ زندگیم. میدونی چند وقت بود می گشتم دنبال یه سری عسکهای قدیمی پیدا نمیکردم .تا این که بالاخره موفق شدم. این عکسا رو نگاه کن قربونت برم من ببین چه ناز شیشه میخوردی. مامان فدات بشه جیگرم.   اینجا قبل شیر خوردنت هست وقتی خیلی گرسنه میشدی برای این که خودت رو اروم کنی دستتو می خوردی. این عکسا رو خودم نگرفتم. چون نبودم. پیش عزیز بودی اون موقع.وقتی به عکسا نگاه میکنم خیلی ناراحت میشم که چرا نتونستم پیشت باشیم. عزیزم منو ببخش. توی این سنت اینقده کنجکاو بودی که نگو الانشم هستیا ولی یه فرقی که داره اینه که اون موقع هرچیزی تو رو به وجد میاورد و اینجوری تعجب میکردی آخه تو نفسی .اینجا داشتی با عروسکت کشتی میگر...
23 فروردين 1391

پیام فرزندان به پدران و مادران

ای پدر،‌ای مادر من به رفتار شما می نگرم دیده ام ناظر اعمال شماست. بهر من خوب و بد از کار شما مفهوم است عمل و کار شما الگوی رفتار من است نه چنان می شوم آخر که شما می خواهید وضع من بسته به رفتار شماست. ای پدر،‌ای مادر من در آیینه سیمای شما آن چه اندر دلتان می گذرد می خوانم بهتر آن است که صادق باشید. ای پدر،‌ای مادر اشتباهی اگر از من سرزد کاه را کُه مکنید نخ مو را ننمایید طناب با زبان خوش خود،‌ذهن من آگاه کنید تا که دیگر نکنم کار خطارا تکرار ای پدر ای مادر بینتان همدلی ار باشدو مهر من چو گل در برتان شادابم مگذارید که الفت زمیان برخیزد من پریشان شوم و آشفته نقض پیمان مکنید ...
20 فروردين 1391