متین متین، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره
مهبدمهبد، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

متین و مهبد

از بس بازی کردی

سلام عسل مامان یه مدتی کامپیوترمو ترکوندی نمی دونم چی کارش کردی دیگه برنامه هاش کار نمی کنه نتیجه بازی کردن زیاد همین میشه دیگه،                                            تقصیر خودم که بهت اجازه دادم بدون نظارت خودم بازی کنی واسه همین مجبورم بیام کافی نت که دور هم هست حالا فعلا فقط می تونم مطلب بنویسم  و عکسی ندارم که بذارم .  ولی چند تا از کلمات جدیدت رو می نویسم فعلا تابعد دبا = د بیا گایمم کن = قای...
23 مهر 1390

لحظه های عشق زندگیم

سلام به نفس مامان امیدوارم همیشه شاد باشی پسرکم این چند وقته اینقدر رفتارهای جالب شده که همش مات تو می شدمو حتی اگه کارخاصی داشتم ولش می کردم تا نگاهت کنم       وقتی از ته دلت  می خندی منو به اندازه دنیا خوشحال میکنی اونقدر ذوق می کنم که دلم میخواد جیغ بزنم البته بعضی وقتا این کار رو می کنم و اونوقت تو با تعحب نگاهم می کنی که چی شده که دارم جیغ می زنم و بعدش با یه قیافه حق به جانب می گی که مامان سرو صدا نکن وگرنه همسایه پایینی میاد و بهت تیر میزنه و تو  می ترکیا اون موقع میترکم ولی از خنده اونوقت میام وبغلت می کنم می چلونمت وتو هم همش می خوای فرار کنی و اگهولت نکنم آخرسری به گریه متوسل می شی البته گریه...
23 مهر 1390

مامان فعال

سلام  به همه دوستام ببینید چه فعال شدم دیگه نمی تونم غذایی رو که درست می کنم تزئیین نکنم چه واسه من و بابایی چه واسه متین خان . چی کار کنیم دیگه! می دونم الان با خودتون می گین جوگیر شده به ای نمیگه تزئین.  خودم می دونم ولی خب فعلا تو جوم وهر غذایی که درست می کنم رو عکسشو می گیرم و برای متین بایگانی می کنم تا بعدا ببینه واسه خوردن غذاش چه کارا که نکردم   این غذا خودشم تلفیفی از دلمه بادنجان و مخلوط مود غذایی همینطوریه. از دلمه فقط بادنجانش هست مواد توشم هر چی دستم رسید ریختم. نه این که بخوام از خودم تعریف کنما نه ولی مزش خوب شده بود خودم فکر نمی کردم خوب بشه و همش توی دلم خدا خدا می کردم بابای متین نگه که خوب نیست که خوشبخت...
12 مهر 1390

منو ببخش عزیزم

سلام عزیز دلم . قربونت برم من خیلی شرمنده ام از روی تو به خاطر نبودن کنار تو توی قشنگترین لحظه ها و مهم ترین دوران زندگیت. امروز توی وب دوستم احساسا های مادرانه ی رو خوندم که بعضیهاش برام اشنا بود و در مورد بعشی هاشم تجربه ای نداشتم برای همین این مطلب رو می نویسم تا بدونی که چقدر شرمنده ام و البته بدون که از عمد نبود تجربه ای نداشتم و کسی در مورد این چیزا هیچی بهم نگفت می دونم تقصیر خودم می دونم ولی....... وقتی توی چشمای نازت رو به این دنیا باز کردی همزمان من دانشگاه قبول شدم رشته مورد علاقم بود چیزی که تا اون موقع توی دانشگاهای دیگه هم نیومده بود و من برای این که از دستش ندم سرکلاسام رفتم با خودم گفتم وقتایی که نیستم رو با محبت بیشتر ...
9 مهر 1390

قوانین کوتاه کردن ناخن کوچولوها

توی این چند وقته توی وبلاگهای مختلف در مورد خیلی موضوعات مربوط به نوزادان و کودکان شندیم و خوندم ولی در مورد کوتاه کردن ناخن چیزی ندیدم برای همین بهتر دونستم که این مطلب رو بزارم تا شما هم اگه بهش نیاز دارید ازش استفاده کنید. شاید خیلی ها ازش اطلاع داشته باشن در هر حال یادآوری دوبارش بد نیست این مطلب رو از مجله شهرزاد براتون می نویسم وسایل مورد نیاز: ناخن گیر مخصوص نوزادان  سوهان ناخن قیچی کودک مخصوص نوزادان دستمال مرطوب در صورت نیاز نکته های مهم : 1- بهترین زمان برای کوتاه کردن ناخن نوزادان و کودکان بعد از حمام رفتن است چرا که ناخن ها بعد از حمام بسیار نرم می شود و گرفتنشان راحت تر است 2- حتم...
9 مهر 1390

خوردن بدون اعمال شاقه

این عکس مربوط به غذای امروز متین خان. بالاخره تونستم کاری کنم که از خوردن غذا لذت ببره آخه همیشه با دنگ و فنگ غذا می خورد ولی به لطف هنر اشپزی و دیدن سایتهای دوستانی که پیشنهادهای جالبی در سایتشون گذاشته بودن الان 1 هفته هست که متین بدون دردسر غذا می خوره و لذت می بره از خوردنش . این یه هفته هروقت غذا رو می دید کلی ذوق می کرد و هنوز نخورده می گفت به به چه خوشمزست، نمی دونم از روی شیطونی این حرف و می زد یا واقعا بنظر خوشمزه می اومد . به هر حال حالا وقت غذا که می شه آویزون کابینت آشپزخونست که ببینه من چی براش درست کردم و با کلی هیجان غذاشو می بره سر سفره وهمش هی می گه من چشمشو خوردم ، دستشو خوردم، پا نداره دیگه . از این حرفا خ...
8 مهر 1390

فرهنگ لغت 4

  سلام به جیگر مامان این روزا خیلی بلبل زبون شدی و همش حرفای قشنگ قشنگ می زنی اگه بخوام بنویسمشون یه ورق بزرگ رو پر می کنه ولی خوشبختانه یا متاسفانه همشو یادم نمی مونه تازه اون موقعی که یه حرف بانمک می زنی که دفتر ندارم بنویسم خب. در هر صورت هرچیزی که یادم باشه رو می نویسم تا بعدها که انشالله بزرگ شدی ببینی که چه واژه های جالبی به کار می بردی و اگه اون موقع من بودم و تو هم بچه ای داشتی من و اون کوچولوی ناز و البته خود شما باهم این خاطرات و می خونیم و کلی میخندیم واون موقع تو به مامان می گی چقدر باحال حرف میزدم ومن بهت می گم تازه من همشو برات نتونستم بنویسم وگرنه کلی بود حالا فعلا چند تا شو داشته باش تا بعد   باکنکم کرت...
8 مهر 1390