متین متین، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره
مهبدمهبد، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

متین و مهبد

گفتگوی های مامان و متین

مامان: متینم کجایی مامان؟ .................................. مامان: متین کوشی؟ ............................ مامان: آقا متین!!!!!!!!!!!!!!!!! مامان: متیییییییییین ؟؟؟؟؟؟ می رم  دنبالش تا ببینم کجاست. به به آقا متین اینجا چی کار می کنی؟ متین: اومدم جیش کنم خب مامان:پس چرا صدات کردم جواب ندادی نگرانت شدم؟ متین: خب من که دستم بند بود خب مامان: دستت یا دهنت؟ دیدم شلنگو توی دهنت کردی و داشتی آب می خوردی. زود بیا بیرون متین: هنوز خودمو نششتم آخه خب( با غر غر ) مامان: خب کارتو تموم کن بیا بیرون متین: آب می خوااااااااااااااااام بخورم خب. حالا من چی کار کنم آب نخوردم( باگریه) شیطون بیا بیرون بهت آب با لیوان بدم بدو ب...
10 آبان 1390

شاعر متین خان

خاله پربانه                                                                                 خیلی هستن خاله پربانه که منو دوا کرد چون که مامانشون بیاد بعد دوباره باباش میاد دوباره که باباش رفته بوده مامانش رفته تاب بازی کرده ا...
9 آبان 1390

بدو بیا مدل خوابیدن ببین

سلام عشق مامان امروز عکسای زیادی از نوزادی تا الانت رو واست گذاشتم ببینی جیگر منی ناز         میخوابی منم عاشق عکس گرفتن از توام اونم توی خواب معصوم معصوم ... اولین عکس از نی نی ما   این عکسو که همه دوستام افتخار دیدنش رو داشتن. من عاشق این عکسم ، مثل جنین که توی شکم مادرش خوابیده....       این سبدو که می بینی الان پاتم توش جا نمیشه ولی اون موقع خیلی کوشلو بودی جیگر مامانی   این لباستم که خیلی ناز فقط تونستم 3بار تنت کنم آخه عسلک مامان توی صدم ثانیه قد کشیدیو دیگه اندازت نشد ولی نگهش داشتم . اینجا تو...
7 آبان 1390

شوك

دیروز کلی کار داشتم واسه همین نرسیدم پروژه کاری که داشتم رو انجام بدم مجبور شدم تا ساعت ١ نصفه شب بشینم بعدش خسته از کارو خواب آلود رفتم توی رختخواب و به ثانیه نرسید خوابم برد و همون موقع هم خواب دیدنم شروع شد بعد از چند دقیقه تماشا کردن خواب یدفعه صدای متین رو از دور و خیلی ضعیف شنیدم با خودم گفتم توی خواب من چی کار داره که .............صداش مثل جیغ بنفش شد اونقدر زیاد بود که سریع از خواب پریدم و بابا مرتضی هم مثل من از جاش پرید ما متین رو دیدیم که توی حال وایساده بود و تا می تونست جیغ می زد تنها چیزی که توی اون ثانیه به ذهنم رسید این جمله بود که به بابا مرتضی گفتم داد نزنیا ترسیده یواش برو پیشش، بعد که هنوز تو شوک بودم در حالی که خو...
5 آبان 1390

روابط طبیعی کودک و والدین؛ (کودک سه و نیم ساله)

جدیدا یه وقتایی که در حال بازی با متینم و داریم با هم می خندیم یه دفعه می زنه زیر گریه و قهر می کنه و خودشو لوس می کنه و می ندازه روی زمین اون موقع ماتم می بره که چی شده، یا وقتی داریم با هم آواز می خونیم یه آن بهم می گه مامان چقدر حرف می زنی سرم درد گرفت، یا غذایی رو که داشته با ملچ ملوچ می خورده یه دفعه پس می زنه و می گه نمی تونه بخوره و ازم می خواد که من لقمه بزارم توی دهنش دلیل این رفتارش رو نمی دونستم تا این که این مطلب رو که در سایت مدرسه مامان ها بود خوندم فکر می کردم باید برای سنش باشه ولی مطلب زیر رو که خوندم مطمئن شدم گفتم شما دوستان هم ببینید شاید بدردتون بخوره دختر زیبای سه سال و نیمه ای به نام فرشته، کنار ...
30 مهر 1390

انگل های شایع در کودکان؛ انگل کرمک یا اُکسیور

  انگل در روده ی کودک ممکن است مشکلاتی به وجود آورد ، مخصوصا اگر تعداد انگل ها زیاد و آلودگی شدید باشد. این مشکلات عبارتند از : 1- از بین رفتن مواد غذایی اصلی و ضروری بوسیله ی انگل که برای رشد کودک لازم است و در نتیجه باعث سوءتغذیه کودک می گردد. 2- از دست رفتن مقداری خون از بدن کودک. 3- ایجاد ضایعاتی در محلی از روده که انگل در آن زندگی می کند. 4- جلوگیری از اعمال حیاتی بعضی اعضای بدن و حتی ایجاد انسداد روده. 5- ایجاد حساسیت در بدن کودک. انگل کرمک یا اُکسیور کرمک یکی از شایع ترین انگل هایی است که کودکان را مبتلا می سازد. این کرم بسیار کودچک و شبیه یک تکه نخ سفید باریک می باشد. طول کرم نر در حدود 2 تا 5 میلیمتر و ماده ی آن 8...
30 مهر 1390

قابل توجه

سلام دوستای من خوبید که ان شالله ،می خواستم یه موضوع کوچیک رو بهتون بگم . الان 3 هفته ای هست که کامپیوترم خراب شده و از اون موقع هم خیلی نمی تونم توی وب بگردم ،   ولی هر وقت تونستم اومدم و به شما سرزدم عکسای خوشگل امیر  گلم رو دیدم که مامان جونش با لباسای خوشگل برده بودش آتلیه و عکاش هم عکسای خیلی عالی ازش پسر ما گرفته بود خواستم همون جا برای مامانش بنویسم که عاشق لباساش ، بخصوص لباسی که طرح حیوانات روش داره شدم ولی چون سرعت اینترنت منطقمون اومده پایین توی صفحه نظرات کد امنیتی رو برام نمیاورد و منم مطالبم ارسال نمی شد .دوستای دیگه هم مطلب جدید نذاشته بودن تا الان که من خبر دارم فقط خواستم بگم تا بدونید فراموشتون نکردم و ه...
30 مهر 1390

شكايت

امروز مي خوام ازت شكايت كنم به دوستامون آخه ماماني چرااين كارو كردي كامپيوتر تركيده ول كنش نيستي بازم مياي و مي خواي بازي كني الان با اين وضع اصلا نمي تونم بران مطلب عكس دار بزارم به زور هم كه بالا مي ياد صفحه هاشم كه نصفه باز مي شه ديگه خستم كرده الانم دربدر دنبال جايي هستم كه با خيال راحت كامپيوتر و دستش بدم تا درستش كنه  اخه مامانا شما يه چيزي بگيد من چي كار كنم با اين پسر شيطون ماشالله اين روزاهم كه كاراي جالبتر انجام مي ده و هي ازش عكس مي گيرم ولي چه فايده همش داره روي هم تلنبار مي شه  اي بابا اصلا ولش كن فعلا مي نويسم تا بعد ببينم چي مي شه شما اين روزا خيلي كارات عجيب شده يه روز مهربوني يه روز اخمالو يه روزم كه هرثانيت يه ج...
27 مهر 1390

شیطونی

امروز می خوام چند تا عکس برات بزارم تا بدونی که چه باحال شیطونی می کردی من و عزیز داشتیم با هم از توی آشپزخونه بیرون میومدیم که یکدفعه تو مثل برق از کنارمون رد شدی توی دستت هم دوربین مامان بود به خیال خودت که ما تو رو ندیدیم فوری رفتی پشت مبل توی حال که کنار اپن آشپزخونه بود قایم شدی اومدم ببینم که چی کار می کنی البته از توی آشپزخونه که منو نبینی دیدم که بعله آقا فکر کردن که ما نمیبینیمشون برای همین چون می خواستن کنجکاوی کنن و می ترسیدن که نکنه مامان مانع این کار بشه بادوربین عکاسی مامان پشت مبل قایم شدند و شروع کردن به کنجکاوی         بعدش که موچتونو گرفتم گفتی گه می خوای عس بگیری یعنی عکس منم گ...
23 مهر 1390