متین متین، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره
مهبدمهبد، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

متین و مهبد

مهبد مهبد

سلام گل پسرم کوچولوی خونه .مهبدی دیروز کلی برات نوشتم یهو دستم خوردو پاک شد.....................دلم میخواست سرمو بکوبم به دیوار . بگذریم. گلم شما این روزا رو با پیشرفتهای فراوون سپری میکنی .الان شما 7 ماه و27 روزت شده . اول از همه بگم دور جدید در اومدن دندونات شروع شده .اونم بادرد فراوون .2 شب نخوابیدی.شب سوم با کمک مسکن کمی خوابیدی. الهی برات بمیرم که اینقدر درد داری که نمیذاری به دهنت دست بزنم حتی گاهی نمیتونی شیر بخوری شیر خودم یا شیشه فرق نمیکنه اون مواقع غذا رو با ولع میخوری آخه خیلی گشنت میشه . دوم اینکه شما دست زدن رو یاد گرفتی اوایل با نک انگشتات بود ولی حالا صدای دستای کوچولوت کمی شنیده میشه. سوم شما وایمیستی بدون کمک چه...
16 مرداد 1392

مخصوص متین

  ببینیس ( بنویس) مببابت( متفاوت) ریزوندمش( ریختمش) کالاتن(کاراته) اینا کلمات به سبک شما هستش. سلام به شاهزاده خودم گل پسرم .خوبی متینم.نمیدونم الان چی کارا میکنی یا اینکه چیکاره شدی .ولی این روزای شما پر شده از ساختمان سازی و نقاشی های قشنگ برات میذارم ببین چه با استعدادی. اینم تست گودیناف که از شما گرفتن اعداد که با دستای خوشگل شما نوشته شدن اینم بابا و دوتا فرشته کوچولو   ...
16 مرداد 1392

مهد مهبد

سلام جغل مامان .مهبدیه خوشمل . مامانی شما هم دیگه مهد کودکی شدی. پنج شنبه 3 مرداد 92 که امروز باشه شما برای اولین بار رفتی مهد و نیم ساعت رو با مربی گذروندی. من که اونجا نموندم ،ولی مربی میگفت که وقتی من رفتم شما کمی گریه کردی، بعدش خوابیدی حدودا 10 دقیقه و بعد بیدار شدی و یه کوچولو بازی کردی و دوباره گریه کردی تا من بیام پیشت. اون موقع که هیرون توی فاز 1 اندیشه میگذتم همش فکرو دلم پیش تو بود که الان حالت چجوره، گریه میکنی، غصه داری؟ نکنه باهم قهر کنی .خلاصه تا بیام پیشت هزار تا فکرو خیال کردم .بعد که توی بغلم آروم گرفتی دلم منم اروم شد .برای خودت خوبه .نمیخوام زیاد مهد بمونی ولی روزی 1 ساعت برات خوبه تا با دنیای جدید آشنا بشی و از وابستگی...
3 مرداد 1392

دندانپزشکی

سلام پسر گلم آقا متین .خوبی مامانی .الان داری چیکارمیکنی .چند سالته که این مطلب رو میخونی؟ هنوزم هم از خیلی چیزا میترسی یا نه دیگه قوی شدی .میدونی چرا اینو پرسیدم .آخه وقتی برای اولین بار بردمت دوندونپزشکی خیلی اذیت کردی و اذیت شدی.بذار برات تعریف کنم. 31 تیر سال 92 بود .چند روز قبلش شما از درد دندون غذا نمیتونستی بخوری و هی میگفتی مامان منو ببر دکتر دندونمو بکشه .منم سرخوش فکر کردم نمیترسی یا لااقل کمه ترسیدنت .ولی خدا به روز کسی نیاره .ساعت 7 شب همین 31 با بابایی بردیمت دکتر .اولش همه چیز خوب بود ولی یکم از صندلی که بالا بردت ترسیدی آخه از این صندلی ها خوشت نمیاد فکر میکنی میفتی .خلاصه که خانم دکتر با کلی وعده که بهت جایزه میدیم اگه ...
1 مرداد 1392

روزای مهبد

سلام به شیرین عسل خودم .خوبی خوشگل من. شما دیگه حسابی اتیش پاره شدی .دیگه نمیشه 1 ثانیه ازت چشم برداشت .اول بزار پیشرفتات رو بگم. اول از هم این که میشینی کامل بدون کمک. دوم اینکه چهار دستو پا میری. سوم اینکه بدون کمک دستتو به هر جایی که بتونی میگیری و میایستی. با رفتن بابا شما گریه میکنی. آواز خون شدی. جاروبرقی خونه شدی. با دستت میزنی روی میز ماما، ب ب ، اه با کسره،میگی. جیغ میزنی یهویی از هیجان. دومین دندونت در اومده اونم امروز البته نیش زده. 25/4/92 خب شما که جاروبرقی شدی دنبالتم و تا میبینم که انگشتای کوچیکت باز و بسته میشن میفهمم یه چیزی پیدا کردی و باید سریع دورش کنم وگرنه توی دهنت میبری. اولین وسیله رو که یه ظرف...
25 تير 1392

تولد متین

سلام به روی ماه متین گل امروز که 25 تیر 92 باشه، تولد شاه پسرم متین .آقا متین گل تولدت مبارک مامانی. حالا شما 5 سالت تموم شد . مردتر شدی عسلکم. امسال تولدت رو متفاوت از سالای قبل گرفتیم .بجای خونه توی موسسه خلاقیت و بجای خانواده با دوستات جشن گرفتی .کلی هم خوشگذروندی و حسابی بالاو پایین پریدی .رقصیدی و با دوستا بخاطر ریختن برف شادی کلی جیغ زدی. ایشالله همیشه خوش باشی. زمان تولدت کم بود و وسط هفته بود واسه همین دوستات از بیرون نتونستن بیان و فقط مهراوه دختر دایی مهدی و مامانش اومدن و منو عزیز بودیم .بقیه هم دوستای کلاست .ولی خداروشکر به شماها خیلی خوش گذشت .منم این وسط با مهبد سرگرم بودم .ماشالله گل پسرم بغل هیچ کس واینمیسه .اونجاهم که همه ...
25 تير 1392

مریضی مهبد.

گل پسرم مریض شده نمیدونم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟همش بالا میاره. عزیز دلم از چهارشنبه شب 12/4/92شما هر چی میخوردی رو برمیگردوندی حتی شیر خودم .بردمت دکتر البته چون ساعت 9 شب بود متخصص نبود بردمت داخلی بهت قطره زد تهوع داد و آمپول که خداروشکر نیاز نبود بزنی.حال و احوالت بد نبود فقط یکم بی حال شده بودی .الهی بمیرم برات که حال گریه کردن هم نداشتی دیگه میترسیدم بهت شیر بدم چون به ثانیه نمیرسید که برمیگردوندی فقط با اب مشکلی نداشتی .کلا خیلی بد نبودی ولی همین حالت یه 200 گرمی ازت کم کرد شما هم که توی این ماه غذا خور شدی و قراره که 20 ببرمت قدو وزن میترسم وزن که اضافه نکرده باشی هیچ کم هم شده باشی .خدا نکنه. ول نگرانم. الان که جمعست خداروشکر بهتری ولی...
14 تير 1392

یه هورای نا مطمئن

سلام سلام به گل پسرا و قند عسلا. امروز که 5/4/92 هستش یه تیزی کوچولو روی لثه پایینی سمت راست دهن مهبد حس کردم فکر کنم دندون باشه که نیش زده .اون قسمت از لثه هم متورم هست. اگه دندوناش باشه عالی میشه .کم کم داشتم نگران میشدم .اینقدر ذوق زده بودم که نپرس کلی بالا پایین انداختمش از هیجان .البته نه که فکر کنید که پرتش کردما ،نه..... ولی خیلی بااحل بود .دندون درآوردن متین یادم افتاد که چقدر ذوق داشتم که میدیدم جوونه های کوچولو از لثش میزنه بیرون.و متین خیلی اب دهن داشت و خداروشکر اسهال نگرفت .حالا مهبد هم بی سرو صدا داره دندون در میاره نه اب دهنی نه اسهالی .خداروشکر خدارو شکر .ان شالله همینجوری بدون اذیت شدن خودش دندوناش در بیاد . از هفته ...
5 تير 1392

گمشده

امروز رفته بوئدم یه سر وبلاگ هدیه خانم .که این ست رو دیدم .متاسفانه این کوچولوی معصوم خیلی وقته که گم شده من 1 ماه پیش توی میلم دیدم .دوستان شما هم اگه میتونید به اشتراک بذارید بلکه فرجی بشه . ...
30 خرداد 1392

نوبت متینه.

روزای متین هم میگذره پر از شادی و  البته گاهی غم که غمهای کودکانست. هر روز شیطون تر از روز قبل میشه و شیطنت هاش تغییر میکنه. بالای مبل و صندلی میره و میپره از روی تخت ما هزاران بار میافته و گاهی که چشمم به پاهاش میافته میبینم که چقدر کبودی رو پاهاش جا خوش کرده .اما این کبودی ها و درداش که گاهی خیلی زیادن باعث نمیشه که نپره .از روی هر چیزی که میبینه میپره، از روی مبل، میز، چهار پایه، پله، حتی مهبد ، از روی پاهای باباش. از روی متکا و خیلی چیزای دیگه . سوال کردناش رو نگو که سر به فلک کم میارم اینقدر که سوال میپرسه .یه روز تعداد سوالاش رو شمردن 100 تا سوال کرد .بدون اغراق. خیلی هاش رو جواب دادم ولی خیلی هاش روهم نتونستم و تازه اون موقع سو...
27 خرداد 1392